ایثارگران ثارالله |
«ولادت امام حسین علیه السلام بر مسلمانان جهان و روز پاسدار بر پاسداران ای مرز و بوم و مخصوصا خانواده این عزیزان که در همه عرصه ها حضور داشته اند مبارک باد» [ دوشنبه 90/4/13 ] [ 10:23 عصر ] [ امیر زینلی ]
امشب بهشت و گلشن رضوان مزین است ، امشب رواق منزل جانان مزین است. امشب عرش وزمین برای جشن ، غرق زیور و جبرئیل درآسمان و زمین در حال صعود و نزول. درهای آسمانی گشاده و بر بام عرش، پرچم رحمت در اهتراز. ملائک کمر به خدمت بسته و در حال آمد ورفت. شب است و زمین نور باران، گویا خورشید هم منتظر است. چشم بود و افق بی انتهای آسمان ، گوش بود و نغمه بی پایان ملکوت . خدایا ارض و سماء را چه شده که اینگونه در هیجانند ؟ بیا دل را به گلستان مدینه ، خانه فاطمه ببریم . اینجا چه خبر است که همه اهل بیت جمع اند و منتظر؟ احمد و علی (علیهما السلام ) را بنگر که چگونه چشم به فاطمه دوخته اند. آه گوش کن صدای دلنواز نوزادی را نمی شنوی ؟ آری انتظار به پایان رسید و دومین فرزند علی و فاطمه ( علیهما السلام )، نور چشم پیامبر به دنیا آمد ، ملائک را ببین که با آب کوثر شستشویش می دهند . آنطرف را بنگر حوران رضوان ، حریر بهشتی آورده اند تا فرزند فاطمه را با آن بپوشانند. به راستی کدام دل است که از لبخند چشمان نازنین و نگاه عرشی آن نوزاد ، به تلاطم در نیاید ؟! نبی کودک را به دامان گرفته ، از عرش ندا می رسد که نامش را" حسین " بگذار. او را به سینه می چسباند ومی بوید. شادی و شعف خانه علی (ع) را پر نموده، ملائک ندا می دهند: به به ازاین شکوفه باغ محمدی به به ازاین چراغ فروزان احمدی از تو ما را حدیثی در سینه هست و غمی جانکاه بر دل، که شوق انگیزترین حوادث ،غرورآفرین ترین وقایع، شادی آورترین اتفاقات، شیرین ترین گفتارها و نغزترین رفتارها توان این که خنده ای بر لبان ما بنشاند در خود نمی بیند. مگر نه با ولادت تو، عشق متولد شد، رشادت رشد کرد، شهامت رنگ گرفت، ایثار معنا؛ شهادت، قداست؛ و خون، آبرو گرفت؟ مگر نه با ولادت تو، زلال ترین تقوا از چشمه سار وجود جوشید؟ مگر نه با ولادت تو "موج"، موجودیت یافت؟ مگر نه این که " نسیم" با تولد تو متولد شد و مگر نه " صاعقه" اولین نگاه تو در گهواره بود و مگر نه "عشق" در کلاس تو، درس می خواند و مگر نه " ایثار" به تو مقروض شد و مگر نه " آفرینش" از روح تو جان گرفت؟ پس چرا ما خبر " ولادت" تو را هم که می شنویم، بغض گلویمان را می فشرد؟ پس چرا ما در روز ولادت تو نیز اشک، پهنای صورتمان را فرا می گیرد؟ از تو ما را حدیثی در سینه است و غمی جانکاه بر دل؛ همان غمی که دل آدم را شکست و یاد تواش گریاند. پیامبر، آنگاه که تو پا به عرصه ظهور نهادی، گلویت را بویید و اشک دلش، بوسه را بر گلوی تو طراوتی دیگر بخشید. همان حدیث که توان از تن علی ربود و بر بیابانش ایستاند و ناله اش را به آسمان رساند که: " ههنا مناخ رکابهم و موضع رحالهم و ههنا مهراق دمائهم فتیة من آل محمد..." اینجاست قتلگاه حسین، خون عزیزان محمد بر پیشانی این خاک جاودانه می شود. همین جا کاروان عشق درنگ می کند و بار بر زمین می نهد، وادی معاشقه اینجاست. همینجاست که پیامبران و فرشتگان صف در صف، گوش به راز و نیازی عارفانه می سپرند. این جاست که فریاد خون آلودِ" الهی رضاً برضاک" سینه آسمان را می شکافد و بر رضایت خداوند، چنگ می زند و آسمان از این درد می شکند و زمین بر خود می پیچد. آری، از تو ما را حدیثی در سینه هست و غمی جانکاه بر دل و رسالتی سنگین بر پشت. تو اگر چه قرآن مجسمی و هر بطن وجود و شخصیت تو را بطنی است و آن را بطنی دیگر تا لایتناهی و اگرچه اوج پرواز والاترین انسان، حضیض - پایین ترین- شناخت تو را درنمی یابد. و هر چند تو برتری از آنچه ما می اندیشیم و آن صفات که تو را متصف می کنیم و اگر چه تو زینت بخش صفاتی، و اگرچه یادمان نرفته است آن کلام را که در قیامت والاترین مؤمنین در تب و تاب دیدار خداوندی می سوزند و از او تقاضای دیدار می کنند؛ برقی می درخشد و نوری متجلی می شود که همگان را سالیان دراز بی خویش و بی هوش می کند و وقتی خود را می یابند و به هوش می آیند، عاجزانه از خدا می پرسند که این تو بودی؟ و پاسخ می شوند که این یک تجلی از چهره حسین بود؛ جلوه ای از رخ اباعبدالله، یک نیم نگاه ثارالله... و قلم را هرگز توان شرح این دیدار نیست...ولیکن ما را فقط یارای دیدن ظواهر است و همین و تا همین حد، آتش به خرمن وجودمان افکنده است و دل های ناقابلمان را پروانه آن شمع جاودانه کرده است. ما که ظرفیت دریا نداریم، همان قطره مان که در گلو چکانده ای، حیات و زندگیمان بخشیده است. ما در این کاروانسرای دنیا از آن جهت تنفس می کنیم که تو در آن درنگ کرده ای. ما بر خاکی سجده می کنیم که پای تو بر آن نشسته و خون تو بر آن چکیده است.ما همچنان که ساده ترین نیازمان؛ آب نوشیدن را، به یاد تو مرتفع می کنیم، احساسمان، اندیشه مان، مرگمان، حیاتمان، سلوکمان، قیاممان، همه و همه رنگ از تو می گیرند و معنا از تو می یابند. بر مظلومیت جوانانمان از آن خرسندیم که مظلومیت تو را تداعی می کنند. جوانانمان را به یادواره علی اکبر تو به میدان فرستادیم. و خون را از آن جهت ارج می نهیم که تو- ثارالله- به خدایت اتصالش بخشیده ای و آوارگی زنان و کودکانمان را از آن روی تاب می آوریم که گوشه ای از آن همه درد و رنج تو را بشناسیم. ما هر چه خون به یادواره تو داده ایم و آنچه به دست آورده ایم، از دست های مبارک تو گرفته ایم و بر همین اساس ما گشتیم، جستجو کرده یم، زیرورو کردیم، و ارزشمندترین گلستان جامعه و عطرآگین ترین مجموعه گل را- به اعتقاد باغبان بزرگوار- آن ستون ها را که استواری جامعه در گروی وجودشان است- به اعتقاد بنیانگذار- زیباترین، خالص ترین، مؤمن ترین، ایثارگرترین جوانانمان را- به اعتقاد مربی- جدا کردیم، ممتاز نمودیم و روز تولد تو را به ایشان اختصاص دادیم و جز اینان، چه گروهی را شایستگی این منزلت بود؟ یا اباعبدالله! بابی انت و امی یابن الزهراء! آتش عشق را در دل کودکان و جوانانمان جاودانگی بخش! و هدیه های این امت را که بر اساس آیه" لن تنالواالبرحتی تنفقوا مما تحبون"؛ معشوق های خویش را فدای تو کردند، به پیشگاهت بپذیر.. ................................................................ به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.اسماء او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) . به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر» (4) که به عربى«حسین» خوانده مىشود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستى. و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7) حسین و پیامبر (ص) از ولادت حسین بن على (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مى گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را مى بوسید و مى فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجتخدا و پدر حجتهاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج) مى باشد. (8) انس بن مالک روایت مى کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست مى دارى، فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى فشرد و آنان را مى بویید و مى بوسید. (10) ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى کند که: رسول اکرم (ص) را دیدم که حسن و حسین (ع) را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (11) عالى ترین، صمیمى ترین و گویاترین رابطه ى معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را مى توان در این جمله ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود: 12).حسین از من و من از حسینم [ دوشنبه 90/4/13 ] [ 9:45 عصر ] [ امیر زینلی ]
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع ), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است : [ دوشنبه 90/4/13 ] [ 9:34 عصر ] [ امیر زینلی ]
حادثه کربلا از منظر تربیت فرزندان حادثه کربلا، جاودانهترین رویدادى است که زمانه در بستر خودمانند آنرا ندیده است. حادثهاى که آثارش در حصار مرزهاى اسلامىمحدود نگشته و خورشید فروزانش همه گیتى را تا ابد درخشانگردانید. همه کسانى که پیرامون این حادثه به تامل نشستهاند،به فراخور شناختخویش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگى، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعىدرس اصلاح گرفتهاند. این واقعه بىنظیر زوایاى بىانتهایى دارد که تنها اندکى ازآنها شناخته شده و زوایاى ناشناختهاش بسى بیش از شناخته شدهاست. بىگمان با گسترش دانش بشرى در حوزه علوم انسانى، امید کشفآنها دور از انتظار نیست، از جمله زوایاى این واقعه عظیم تاملاز منظر روانشناسى و تربیت است. نگارنده معتقد است هدف سیره وسنت ائمه اطهار علیهم السلام قبل از هر چیز، هدایت و تربیت است،زیرا آنان بزرگترین مربیان بشریتاند و باید تفسیر تربیتى ازحوادث زندگى آنان ارائه شود. ذکر این نکته مفید است که، گوناگونى شرایط زمانى ائمه اطهارعلیهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترک، در عرصهدعوت و تربیتشیوههاى گوناگون داشته باشند. در میان امامانشیعه، امام حسین(ع)شرایط ویژه خود را داشت. بنابراین ضمن آنکههمه زندگى و سیره حضرت سرمشقى کامل، از حیات طیبه، براىپیروانش استسیره تربیتى آن حضرت در حادثه کربلا هم براىکسانىکه زندگیشان به شرایط زمانى آن حضرت شباهتبیشترى دارد ومىخواهند حسینى باشند، اهمیتبیشترى دارد.
توجه به نیازهاى فرزندان موجودات عالم براى ادامه حیات نیازهایى دارند که بدون برآوردن آنها ادامه حیات نا ممکن و یا همراه با سختى است ایناحتیاج در غیر انسان به نیازهاى مادى و جسمانى محدود است؛ امادر انسان نیاز امور مادى، روانى و معنوى فراوانى را شامل مىشودکه تنها در سایه رفع نیاز از همه امور به رشد کامل جسمانى وروانى مىرسد. توجه به نیازهاى گوناگون از نکات مهم تربیتى است،نیازهایى که در قالبهاى زیستى، عاطفى، روانى و معنوى جلوهگرمىشود. در واقعه کربلا نیز با وجود همه مسایل و شیوهاى که امامحسین(ع)در پیش روى خود داشته، از توجه به نیازهاى مادى و معنوىفرزندان و همراهان خود غافل نماند.
الف: نیازهاى مادى نیازهاى مادى احتیاج اولیه هر انسان است. و بدون تامین آن،قادر به ادامه حیات نیست. نیاز به رفع تشنگى از این جمله استکه در کربلا به خاطر وضعیت ویژهاى که دشمن براى کاروان کربلا بهوجود آورد، به نیازهاى حیاتى تبدیل شد و ایشان را به تلاش، براىرفع آن از راههاى ممکن، واداشت؛ از اینرو، آنگاه که حضرتعباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبید، حضرت از او خواستبراى کودکان آب فراهم نماید و فرمود: «فاطلب لهولاء الاطفال قلیلا من الماء» پس کمى آب براى اینکودکان فراهم کن... این توجه حضرت آنگاه به اوج مىرسد که فرزند شیرخوارهاش را بربالاى دست مىگیرد و از دشمن برایش آب مىخواهد. در مقتل ابى مخنفآمده است: امام حسین(ع)به سوى ام کلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را دربارهفرزند شیرخوارهام به نیکى سفارش مىکنم، او شیر خواره است وشش ماه بیشتر عمر ندارد. ام کلثومبه برادر جواب داد: سه روز است این طفل آب ننوشیده است. برایش آبى طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ایستادو آنگاه فرمود: «اى قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادترساندید و جز این طفل باقى نمانده و او از تشنگى دهان را بازمىکند و مىبندد، به او جرعه آبىدهید...»
ب: نیازهاى عاطفى و روانى گرچه در طبقهبندى نیازها در روانشناسى، نیازهاى زیستى جزءنخستین نیازها به حساب مىآید، اما نقش نیازهاى عاطفى و روانىنیز با اهمیت و تعیین کننده است. زیرا هر چند نیاز جسمى محسوسو آشکار است و فقدانش جسم را متاثر مىگرداند، اما نیازهاىروحى و روانى نا محسوساند و عدم پاسخگویى به آنها روان آدمى راآزرده مىسازد. کودکان و نوجوانان به خاطر موقعیتسنى آسیبپذیرى در برابر مشکلات نیاز دو چندان به بر آوردن نیازهاى عاطفىو روانى دارند، این نیازها، بخصوص در شرایط ویژه، از دست دادنوالدین، هنگام بیمارى و... چنان شدت مىیابد که بىتوجهى به آنهاحیات روانى و عاطفى کودک را به مخاطره مىاندازد. این شرایط ویژه به کاملترین شکل در کربلا براى فرزندان امامحسین(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در میدان مبارزه،در سختترین حالات، امام(ع)را صدا مىزدند و در واپسین لحظات، اوجنیاز عاطفى خویش را به نمایش مىگذارند. در کربلا بیمارى چونعلىبن الحسین(ع)حضور دارد که تقدیر الهى بر بقاء وجودش تعلقگرفت. و از دست دادن پدر و امام خویش را تجربه نمود. این وضعیتخاص قطعا توجه ویژهاى را مىطلبید و اینجا است که آن حضرت بهگونههاى مناسب به نیاز فرزندان پاسخ مىدهد و نسبتبه فرزندانىکه به میدان مبارزه آمدهاند به گونهاى، به یگانه فرزندش زینالعابدین(ع)به گونهاى دیگر. و در مورد یتیمان و داغدیدگان پساز شهادت خویش به شکلى دیگر سفارش مىفرماید.
رفتار حضرت نسبتبه خانواده و فرزندان در لحظه وداع امام(ع)در واپسین لحظههاى زندگى خویش شرایط ناگوارى خانوادهو فرزندان غصه یتیمى و از دست دادن نزدیکترین عزیزان از یکطرف، طى مسیر کربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهى دشمنانسنگدل، از طرف دیگر را مجسم کرد. در چنین شرایطى امام(ع)شیوهدعوت به صبر و برد بارى و توجه دادن به نصرت الهى را برگزید تابا دم حسینى خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشانبراى دستیابى به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است: «هنگامى که امام(ع)همه یارانش را دید که شهید شدهاند، براىوداع به خیمهها آمد و ندا داد: «اى سکینه، اى فاطمه، اى زینب،اى امکلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سکینه صدا زد: اى پدرآیا تن به مرگ دادهاى؟ فرمود: کسى که یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد. طبق نقل دیگر فرمود: «اى نور چشم من کسى که یاورى ندارد،چگونه تسلیم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهى، صبر پیشه کن و زبانبه شکوه مگشاى، زیرا دنیا از بین رفتنى و آخرت ماندگار است.» طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: «خودتان را براى گرفتارى آماده کنید و بدانید خداوند نگهدار ویاور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مىبخشد و عاقبتامرتان را به خیر خواهد کرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذابخواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتارى، انواع نعمت وکرامت عطاء خواهد کرد. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنى مگوییدکه از منزلت و ارزش شما بکاهد.»
سفارش به فرزندان یتیم و بازماندگان بى شک از تلخترین لحظات براى فرزندان خرد سال، لحظهى از دستدادن والدین است. چنین وضعیتى بر فرزندان بسیار ناگوار و طاقتفرسا مىنماید. در چنین شریطى آنان نیازمند توجه و عاطفهاند،نیازمند محبت و تسلى خاطراند. فرزندان و بازماندگان کاروان کربلا هم نظاره گر دل خراشترینصحنهها بودهاند. لذا به توجهى عمیق نیاز داشتند. از این روامام حسین(ع)با همه گرفتاریهایى که داشت، وضعیت روحى و روانىفرزندان را پس از شهادت خود پیش بینى کرد و در واپسین لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زین العابدین(ع)را به توجه ومراقبت و درک وضعیت روحى آنها سفارش کرد و آنچنان شرایط روانىو روحى آنها را ترسیم کرد و مشاورههاى لازم تربیتى را به ایشانارائه نمود که شخصى آشنا به مسائل روانشناسى و تربیتى را بهشگفتى وا مىدارد. امام(ع)فرمود: «... یا ولدى انت اطیب ذریتىو افضل عترتى و نتخلیفتى على هولاء العیال و الاطفال فانهمغرباء مخذولون قد شملتهم الذله و الیتم و شماته الاعداء و نوائبالزمان، سکتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهمبلین السلام فانهم مابقى من رجالهم من یستاءنسون به غیرک و لااحد عندهم یشکون الیه حزنهم سواک دعهم یشموک و تشمهم، و یبکواعلیک و تبکى علیهم.» فرزندم تو پاکیزه ترین ذریه و با فضیلتترین خاندان من هستى،بعد از من تو سر پرست کودکان و اهل بیت هستى، آنان غریب هستند. خوارى و یتیمى و شماتت دشمنان و مصیبتهاى زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گریه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلى خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو کسى که مایه انس و آرامششان باشد، زندهنمانده است و جز تو کسى را که شنواى شکوهها و درد دلهایشانباشد، ندارند....»
پاسخگویى به پرسشهاى فرزندان فرزندان وقتى دوران نوزادى و کودکى را پشتسر مىگذارند، براثر ارتباط بیشتر با اشیاء پیرامون و برخورد با موقعیتهاىجدید، سئوالاتى در ذهنشان به وجود مىآید در مقطعى از سن، چنانوالدین را «سئوال باران» مىکنند که آنها را به ستوه مىآورند. کودکان هرچه رشد عقلانى بیشترى مىیابند، سئوالات جدىترى خواهندداشت، بویژه در دوره نوجوانى و آغاز جوانى، شرایط جدید، تغییرو تحولات، تصمیمات بزرگ در زندگى والدین سئوالات بیشترى را درذهن آنان ایجاد مىکند، در چنین وضعیتى بر والدین بصیر و آگاهاست که زمینه پرسشگرى را براى فرزندانشان فراهم کنند و پاىصحبتهاى آنان بنشینند و با صبر و حوصله به پرسشهاى آنان پاسخمناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه کربلا، که موقعیتجدیدى در زندگى امام حسین(ع) محسوب مىشد، پرسشهایى را در ذهنفرزندان و دیگر همراهان حضرت ایجاد کرد و ذهن کنجکاو آنان رابه پرسشگرى وا داشت. حسین بن على(ع)با درک موقعیت آنها، بهسئوالاتشان پاسخهاى مناسب و در خور شاءنشان مىداد. به دو نمونهاز پاسخگویى حضرت اشاره مىکنیم: 1 هنگامى که حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبیهفرود آمد، خواب کوتاهى بر آن حضرت مستولى شد. پس از اندکى حضرتبا چشم گریان از خواب بیدار شد. فرزندش «على» که متوجه اینصحنه بود، پرسید: اى پدر! چرا گریه مىکنى؟ خداوند چشم تو رانگریاند. حضرت فرمود: «فرزندم این لحظه، وقتى است که رویا در آن دروغنمىباشد. من در خواب سوارهاى را دیدم که کنارم ایستاد و گفت: «اى حسین شما به سرعتحرکت مىکنید و مرگ به سرعتشما را بهبهشت مىرساند و آگاهى یافتم که مرگ ما فرا رسیده است.» علىپرسید: اى پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «فرزندم به خداوندى که همه بندگان به سوى او برمىگردند، ما بر حق هستیم»على عرض کرد: در این صورت ترسى از مرگ نداریم. امام فرمود: خداوند بهترین پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرماید.» 2- بعد از آنکه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت یاران را ترسیم کرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسید. امام(ع)به او مهربانى کرد و پرسید: فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟ پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شیرینتر است. حضرت بعد از آنکه ظرفیت و توان درک قاسم را نمایان ساخت وپاسخ زیباى او را شنید، فرمود: عمویتبه فدایت گردد! به خداقسم! تو از کسانى هستى که بعد از آزمایش بزرگ به همراه من شهیدمىشوند.
نقش آزادى و انتخاب در تربیت فرزندان خداوند انسان را آزاد آفرید و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشید تا پرتو آن از میان راههاى مختلف مسیر صحیح را برگزیند. آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اکراه و اجبار برگزید، در راهتحقق و دستیابى به آن تا پاى جان مىایستد، عنصر آزادى به جا وانتخاب درست در تربیت، عنصرى گرانبها و کار آمد است، در تربیتفرزندان اجبار ثمرى نمىبخشد، والدین و مربیان باید چنان زمینهرا آماده کنند که فرزندان خود راه صحیح را بر گزینند تا برآنچه به حق برگزیدهاند، پایبند و استوار باشند، از جلوههاىتربیتى حادثه عاشورا، صحنه آزادى و انتخاب راه بود. امامحسین(ع)با اینکه در کربلا به شدت نیازمند داشتن یاور بودند، باکمال صداقت و راستى فرزندان و دیگر یاوران خود را در ادامهمسیر آزاد مىگذارد و با اینکه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهیچگاه راه مبارزه و همراهى خود را بر آنان تحمیل نمىکند و ازاینروست که مىبینیم آنان نیز که آگاهانه همراهى پدر و امامخویش را برگزیدند در راهش تا آخرین نفس ایستاده و جان خویش رافداى راهش نمودهاند. ابى حمزهثمالى از علىبن الحسین(ع) نقلمىکند که در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمعنمودند و خطاب به آنان فرمود: «اى اهل و فرزندان و اى شیعیانمن، از فرصتشب استفاده کنید و جانهاى خود را نجات دهید... شمادر بیعتى که با من بستهاید آزاد هستید. ...» نیز آن حضرت هنگامى که عبدالله فرزند مسلم نزد ایشان آمد واجازه میدان طلبید فرمود: «شما در بیعتبا من آزاد هستى،شهادت پدرت کافى است. تو دست مادرت را بگیر و از این معرکهخارج شو» عبد الله عرض کرد: «بخدا سوگند من از کسانى نیستمکه دنیا را بر آخرت مقدم دارم [ دوشنبه 90/4/13 ] [ 9:33 عصر ] [ امیر زینلی ]
در دوازدهم تیرماه 1367 شمسی برابر با سوم ژوئیه 1988 میلادی، هواپیمای مسافری ایرباس ایران که از بندرعباس عازم دُبی بود، بر فراز آب های خلیج فارس و در نزدیکی جزیره "هنگام" مورد هجوم یگان های دریایی متجاوز آمریکایی مستقر در آب های خلیج فارس قرار گرفت و سقوط کرد.
یک سال پس از تجاوز رژیم عراق علیه ایران در سال 1360 حمله به کشتیهای تجاری در خلیج فارس شروع شد و با اعلام مین گذاری سواحل بندر امام خمینی (ره) و حمله به دو کشتی تجاری در تاریخ 31 دی ماه 1360 امنیت خلیج فارس به وسیله عراق مختل شد و پس از آنکه فرانسه هواپیماهای سوپر استاندارد و موشکهای اگزوسه را به عراق تحویل داد، ابعاد این حملات افزایش یافت. در برابر این حملات که عراق به صراحت مسئولیت آن را بر عهده می گرفت، شورای امنیت عکس العمل مناسبی نشان نداد ولی در قبال انتساب به دور از واقعیت چند حمله، به ایران و شکایت شورای همکاری خلیج فارس، شورای امنیت در 11 خرداد 1363 مطابق با اول ژوئن 1984 میلادی مبادرت به صدور قطعنامه 533 کرد و در آن خواستار توقف این حملات شد. از آغاز جنگ تا 10 ژوئیه 1984 میلادی، 113 کشتی در خلیج فارس مورد حمله موشکی قرار گرفت. جمهوری اسلامی ایران در ژانویه 1985 میلادی به دبیر کل وقت سازمان ملل اعلام کرد که از هر گونه اقدامی برای تامین آزادی و امنیت کشتیرانی در خلیج فارس حمایت و استقبال خواهد کرد، اما حملات به کشتیها ادامه یافت. تا تیرماه 1366 حدود 5/8 میلیون تن کالا از محموله های کشتیها در خلیج فارس به زیر آب رفت. 41 کشتی کاملا نابود شدند و به 34 تن محموله کالا آسیب وارد شد و بیش از 300 تن از ملوانان کشورهای گوناگون به قتل رسیدند و به همین تعداد نیز مجروج شدند. بدین ترتیب عراق در هدف خود مبنی بر بین المللی کردن جنگ خلیج فارس تا اندازه زیادی موفق شد و قدرتهای غربی و در رأس آنها آمریکا حضور گسترده و تهدیدآمیزی در خلیج فارس یافتند و سرانجام کشتی های نفت کش کویتی با پرچم آمریکا در خلیج فارس حرکت کردند و اسکورت نظامی نفتکشها و کشتی های تجاری مورد نظر آمریکا در خلیج فارس آغاز شد. در 31 سپتامبر کشتی ایرانی مورد حمله نیروهای نظامی آمریکا قرار گرفت. همچنین حملات نظامی آمریکا به سکوهای نفتی ایران دخالت آشکار آن دولت در منطقه به نفع عراق و علیه جمهوری اسلامی ایران را به وضوح نشان داد. یکی از نتایج شوم تشنج آفرینی وسیع رژیم عراق و دامن زدن ایالات متحده به ناامنی درخلیج فارس حمله به هواپیما مسافربری جمهوری اسلامی ایران بود. در مورخه 13 تیر 1367 مطابق با 3 ژوئیه 1988 میلادی هواپیمای مسافربری که بر فراز آبهای سرزمین ایران و در آبهای حوالی جزیره «هنگام» حرکت می کرد به وسیله دو موشک از ناو آمریکایی ونیسنس که خود به آبهای سرزمینی ایران تجاوز کرده و در آن مستقر بود، مورد اصابت قرار گرفت. همه مسافران و خدمه هواپیما با وضع اسفناکی به شهادت رسیدند. متعاقب این تجاوز آشکار جمهوری اسلامی ایران در روز 14 تیر 1367 طی نامه ای به رئیس شورای امنیت خواستار تشکیل جلسه فوری شورا برای رسیدگی به موضوع شد. 35 تیر 1367 مطابق با 16 ژوئیه 1988 میلادی شورا تشکیل جلسه داد. از سوی جمهوری اسلامی ایران دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران و از جانب امریکا جرج بوش معاون وقت رئیس جمهوری در جلسه حضور داشتند. وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در فرازی از سخنان خود عنوان کرد: حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس تنها منادی مرگ و بی قانونی و شرارت بوده و جز ناامنی چیزی به ارمغان نیاورده است. عمل جنایتکارانه آمریکا در حمله به هواپیمای کشوری به هیچ وجه در قالب دفاع مشروع قابل توجیه نیست. قطعنامه 616 شورای امنیت (1988) بیانات مقام معظم رهبری
[ یکشنبه 90/4/12 ] [ 3:6 عصر ] [ امیر زینلی ]
مبعث حضرت رسول اکرم (ص) بر جهانیان مبارک باد. [ پنج شنبه 90/4/9 ] [ 5:1 عصر ] [ امیر زینلی ]
پیامبر رحمت شبه جزیره عربستان جدای از اینکه دارای انسجام واقتدار حکومتی نبود، انواع جرم ها، جنایت ها، خرافات و ... در آن موج می زد.هرچند که بیان مفصل موقعیت اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و اقتصادی به درازا می کشد واین مطلب چیزی است که کتب معتبر تاریخی و اشیاء کشف شده باستانی برآن صحه می گذارد، اما در اینجا جمله ای از امام علی(ع) در وصف مردمان آن روزگار را می آوریم که ازهر متنی گویاتر است: " خداوند محمد(ص) را برای هشدار به جهانیان فرستاد در حالیکه امین قرآن است. و شما مردم عرب بدترین دین را در بدترین سرزمین ها داشتید، در سرزمینی که سنگلاخ و غرق در مارهای زهرآلود بود زندگی می کردید، آب کثیف می نوشیدید، غذای خشک و خشن می خوردید، خون یکدیگر را می ریختید، به خویشاوندانتان اعتنا نمی کردید، بت ها در میان شما نصب شده و گناهان شما را محاصره کرده بود."(1) موقعیت زنان در شبه جزیره: زنان از جایگاه بسیار پستی برخوردار بودند. آنان فرقی با یک کالای مصرفی نداشتند . دخترانشان را" زنده به گور" می کردند. حال یا از روی فقر و نداری یا به خاطر ظلم و ستم و تجاوزهایی که صورت می گرفت. شخصی به نام " قیس بن عاصم" از زنده به گورکردن هشت دختر خود ناراحت نیست و تنها از زنده به گور کردن دختر نهم قدری ناراحت می شود و در محضر پیامبر (ص) عرض می کند: برای سفری از خانه خارج شدم.ایام وضع حمل همسرم بود. سفرم قدری طول کشید. وقتی برگشتم، همسرم گفت: بچه سقط شده است. سالها گذشت. یک روز دختر جوان و زیبائی به خانه ما آمد. سراغ مادرش را می گرفت. همسرم گفت: من به تو دروغ گفتم. بچه ما سقط نشده بود و این دختر، بچه ماست. آن مرد می گوید: من چیزی نگفتم و همسرم خیال کرد من راضی هستم . یک روز از نبودن همسرم، استفاده کردم. دست دخترم را گرفتم و او را به بیابان بردم. گودالی کندم. دختر می گفت: بابا این گودال برای چیست؟ من جواب ندادم. گودال آماده شد. او را در آن انداختم. در حالیکه دخترم گریه می کرد و می گفت: می خواهی مرا اینجا بگذاری و خودت برگردی؟ من به روی او خاک می ریختم تا اینکه زیر خروارها خاک جای گرفت... پیامبر(ص) حرفهای مرا را می شنید و فرمود:" این کار قساوت قلب است. کسی که ترحم نکند روز قیامت به او ترحم نمی شود."(2) خرافات در عقاید عرب جاهلی : در زندگی عرب جاهلی به دلیل بادیه نشینی و دوری از تمدن و فرهنگ شهرنشینی و زندگی اجتماعی، خرافات بسیاری راه یافته بود: الف: آتش افروزی برای آمدن باران... ب: اگر گاو ماده آب نمی خورد گاو نر را می زدند. ج: شتری را در کنار قبری حبس می کردند تا صاحب قبر هنگام قیامت پیاده محشور نشود. د: اگر در بیابان گم می شدند پیراهن خود را وارونه می پوشیدند. ه: به هنگام مسافرت نخی را به درختی می بستند. اگر به هنگام مراجعت آنرا می یافتند، می گفتند که همسر آنها در غیابشان خیانت نکرده، اما اگر گم می شد و ... آن را حمل بر خیانت همسر خود می کردند و... علم و دانش در حجاز : حجاز در آن روزگار بیشتر از 17 نفر که سواد خواندن و نوشتن داشته باشند ندیده بود و سایر مردم از داشتن دانش و سواد بی بهره بودند. شکفتن آفتاب مهر: در چنین شرایطی و در سال حمله " ابرهه" به خانه کعبه، اشرف مخلوقات الهی برای پایان دادن به این وضعیت ننگین، دیده به جهان گشود. دوران کودکی را بدون مهر پدری تا شش سالگی در دامان پر مهر مادر گذراند. اما تقدیر بر آن بود که او چون پولادی، آب دیده شود و از کودکی، صبر و رنج را توأما بر دوش کشد. از همان کودکی با هر گونه خرافه و جهل مبارزه کرد و در جوانی مورد اعتماد مردم و یار و یاور ستمدیدگان گردید. تحمل جو ناهنجار اجتماعی برایش ناگوار بود. برای گریز از این فضا چه شغلی بهتر از" شبانی". خود در این باره می فرماید: خداوند هیچ رسولی را مبعوث نکرد، مگر این که به چوپانی مشغول شده باشد، تا بدینوسیله با صبر و شکیبایی بتواند مردم را تربیت کند.(3) دراین زمینه نکته جالب دیگری گفته شده و آن این که: این شرایط باعث شد تا پیامبر(ص) از شهر خارج شود و به دوراز هیاهوی جاهلان در نشانه های صنع حضرت حق تامل کند و به قدرت لایزال او بیشتر پی ببرد. آغاز رسالت در یکی از روزها که درغار کوچک حرا مشغول خودسازی و راز و نیاز با خالق متعال بود، صدای خجسته و با صلابتی را می شنود که امر به خواندن می کند . پس از سه بار پیامبر نیز با او زمزمه می کند. " بخوان، بخوان به نام پروردگاری که ترا خلق کرد، پروردگاری که انسان را از خون بسته ای به وجود آورد.، بخوان که خدای تو کریم است، خدایی که به وسیله قلم یاد می دهد و به انسان آنچه را که نمی داند می آموزد"( سوره علق) آری چه شروع زیبا و کاملی . این آیات از خواندن، خلقت، کیفیت خلقت، شکر و سپاس، علم و دانش و... سخن گفته است، گویی خواندن مترتب بر فهم و درک آدمی از خلقت است. و گویی باور خلقت اگر با علم و دانش عجین شود، انسان را به اوج آگاهی می رساند... اولین دعوت : اولین ماموریت پیامبر(ص) در خصوص دعوت رسمی به دین حنیف ، نسبت به خویشاوندان او رقم خورده است. که این امر از دو جهت دارای اهمیت است: الف: دعوت اقوام می تواند در شروع کار پشتوانه خوبی باشد. و اگر آنها دعوت پیامبر(ص) را لبیک می گفتند، شاید کفار مکه جرأت آن همه جسارت را به خود نمی دادند... ب: خانواده و اقوام اولین زیر ساختاری است که باید اصلاح شود تا جامعه روند اصلاحی خود را زودتر طی کند... اهداف رسالت: با کنکاش در آیات قرآن هدف ارسال رسولان به خوبی مشخص می شود و آن دستیابی مردم به فهم و درک اجتماعی برای اقامه عدل و قسط است. از این رو برخی از آن اهداف عبارتند از:" از بین بردن شرک(4)، احسان به والدین(5)، ممانعت از فرزندکشی(6)، اجتناب از همه زشتی ها(7)، ممانعت از آدمی کشی(8)،عدم خیانت به مال یتیم(9)، جایز نشمردن کم فروشی(10)، تکلیف برانسانها به قدر توانائی (11)، صدق و راستی و دوری از دروغ(12)، وفا به عهد الهی(13) و... خدا به وجود محمد(ص) می بالد خداوند تبارک و تعالی در فرازهای بسیاری از قرآن با بیانی محبت آمیز از رسول بزرگوار خود یاد می کند. در جایی با کلمه"عبده" او را از شرعداوت دشمنان کفایت می کند.(14) نزول قرآن را برعبد خود می داند(15) ،عبدش را به معراج می برد،(16) محمد فقط رسول خداست(17) من ترا نفرستادم مگر آن که رحمتی برای دو عالم باشی .(18) رسول بزرگوار...و....(19) و در نهایت خداوند می فرماید:" خدا و ملائکه خدا بر محمد(ص) درود می فرستند. ای کسانی که ایمان آورده اید، سلام و درود بسیار براو بفرستید."( احزاب /56) پیامبر(ص) خود در این باره فرموده است:" هر که بر من درود فرستد و بر آل من درود نفرستد، درود به خودش بر می گردد(20) (یعنی مورد قبول نیست) . خدا به او قسم یاد می کند در چند جای قرآن، خداوند به او قسم یاد می کند. می فرماید:" به جان تو اکثر مردم غرق در شهوت و گمراهی اند"( حجر آیه 72) " ای پیامبر(ص) به قرآن حکیم سوگند که تو از فرستادگان من هستی"( یس 1 تا 4) اگر او از کفرش دست برندارد ( به سبب اینکه ترا آزار داده) از او انتقام خواهم کشید" (علق آیه 15) خصلت های پیامبر(ص) در قرآن: قرآن خصوصیات مختلفی را برای رسول عظیم الشأن ذکر می کند که پاره ای از آنها در ذیل می آید. الف) عفو ب) روی گردانی از جاهلان:" عفو و بخشش داشته باش و با مردم به نیکوئی رفتار کن و از مردم نادان دوری گزین"( اعراف/ 199) ج: مقام اطاعت(عبودیت):" ای پیامبر(ص) بگو: من نمی گویم که خزائن الهی نزد من است، و نمی گویم غیب می دانم و نمی گویم فرشته هستم، من از چیزی که به من وحی شده است پیروی می کنم..."( انعام/50) دراین آیه مقام اطاعت و بندگی از هر امر دیگری برتر شمرده شده است و از این رو است که در نماز، اول به " عبودیت" پیامبر(ص) و بعد به " رسالت" او شهادت می دهیم... د) خوشخویی، ه) مشورت، و) تصمیم، ز) توکل: خداوند می فرماید: " از ناحیه رحمت خداست که تو با مردم نرم خو هستی. اگر خشن و سخت دل بودی، مردم از گرد تو پراکنده می شدند، برای آنها طلب بخشش کن. برای آنها استغفار و در امورات با آنها مشورت کن و آن هنگام که تصمیم لازم را اتخاذ کردی( برای انجام آن) بر خدا توکل کن"( آل عمران /159) در این آیه چهار خصلت پیامبر(ص) بیان شده است که داشتن آنها برای بهره معنوی( از امام جماعت گرفته تا مرجع تقلید و...) لازم است و بدون آنها دارای نفوذ معنوی نمی شوند... ح): رحمت: بعضی پیامبر(ص) را مورد آزار قرار می دادند و پشت سر پیامبر( ص) می گفتند:" او گوش است" کنایه از این که هرچه بگوئیم قبول می کند. قرآن جواب آنها را می دهد و اضافه می کند:" این که پیامبر(ص) حرف هایتان ( در امور فردی و پیش پا افتاده) را جدی نمی گیرد از جهت رحمت اوست به مومنین.( توبه /61) ط) صبر: خداوند رسولش را به صبر دعوت می کند. چیزی که همه رسولان اولوالعزم از آن بهره مند بودند. زیرا بسیاری از ندامت ها به خاطر تعجیل درتصمیم گیری و شتاب در عمل کردن است.( احقاف 35) آری او اسوه ای است حسنه که قلمها و زبانها ازتوصیف آن عاجزند.او جامع اضداد است. هم رحم و شفقت در دریای بیکرانش موج می زند و هم خشم و قهر در وجود نازنینش مواج است. او رسول خداست و نسبت به کفار و هر آنچه بوی شرک و نفاق می دهد سخت گیر و خشن است. و نسبت به مومنین مهربان و رحم دل است. بعثت و اهداف آن«بعثت» انقلاب بزرگ برضد جهل، گمراهى، فساد و تباهى است. و سزاوار منتگذارى خداوند و در بردارنده حکمت و تربیت است. بحث درباره آن گسترده، عمیق و از زوایاى مختلف قابل بررسى است.در این نوشتار به مباحثی از جمله آغاز بعثت، نخستین آیات نازل شده، منت گذاری خدا برای بعثت و فلسفه و اهداف بعثت می پردازیم. آغاز بعثتسرآغاز تاریخ اسلام از روزى شروع مىشود که پیامبراسلام صلى الله علیه و آله در خلوت محبوب، در دل غارى که در دامن کوهى در شمال مکه بود، صدایى شنید: «یا محمد اقرا» ; اى محمد! بخوان! (او شگفت زده) گفت: چه بخوانم؟ گفت: اى محمد! «اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم.» (علق/آیات5-1) بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید. همان که انسان را از خون بستهاى خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمىدانست، یاد داد. (1) جبرئیل به حضرت محمد(ص) فرمود: «ارسلنى الله الیک لیتخذک رسولا» (2) خداوند مرا به سوى تو فرستاده است، تا تو را پیامبر این امت قرار دهم. حضرت محمد(ص) هرساله مدتى به کوه «حرا» (3)مىرفت و به عبادت و راز و نیاز و تفکر مىپرداخت تا این که روزى فرشتهاى به او گفت: اى محمد! بخوان! محمد(ص) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آیات آغازین سوره علق را بر وى قرائت کرد و پیامبر(ص) نیز آنها را خواند. (4) آغاز بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله چه زمانى است؟ دیدگاه معروف و مورد اتفاق شیعه امامیه، 27 رجب است. اما در میان دانشمندان اهلسنت، در زمان دقیق آن اختلاف زیادى است. برخى از اهل سنت مبعث را در رمضان و برخى دیگر در ربیع الاول دانستهاند. در مورد روز مبعث نظرهاى متفاوتى ارائه شده است: الف) 17 رمضان: طبرى در تاریخ الرسل و الملوک و ابن سعد در طبقات الکبرى(5)به این قول اشاره نمودهاند. ب) 18 رمضان: ابن اثیر در الکامل فى التاریخ (6)این دیدگاه را به ابوقلابه عبدالله بن زید جرمى - از محدثان اهل سنت - نسبت داده و طبرى (7)نیز بدان اشاره نموده است. ج) 19 رمضان: ابن اثیر به این دیدگاه نیز اشاره نموده است. (8) د)20 رمضان: یعقوبى در تاریخ خود روایت کرده است که ده روز مانده به آخر رمضان، در روز جمعه پیامبر(ص)مبعوث شد. (9) [ پنج شنبه 90/4/9 ] [ 1:7 صبح ] [ امیر زینلی ]
|
|
[ طراحی : امیر زینلی ] [ Weblog Themes By : hasaninya ] |