اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

بسم رب شهداء و صدیقین

خرداد 90 - ایثارگران ثارالله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایثارگران ثارالله

خلاصه ای از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است .

به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزاری « مهر» : دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد. چمران یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

 فعالیتهای اجتماعی:
دکتر مصطفی چمران  از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می کرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت . بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق در لوای یک گروه سیاسی  سخت ترین مبارزه ها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک ترین مأموریتها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

چمران در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار می رفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و  به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفکر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد .

وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام ، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبد الناصر اعتراض کرد . ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریا ن ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد . چمران نیز با تأسف تأکید می کند که ما هنوز نمی دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می شود تا در مصر نظرات خود را بیان کنند.

حضور در لبنان:
بعد از وفات عبد الناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می کند ، از این رو دکتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد کند.

او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده  کرده  ، در معرکه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد.

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری  به یادگار گذاشته وهمیشه  در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته  است . شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

چمران و انقلاب اسلامی ایران:
دکتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می کند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری ، روز و شب خود را به خطر می اندازد تا سریع تر مسأله کردستان را فیصله دهد .او در قضیه فراموش ناشدنی « پاوه » قدرت ایمان و اراده آهنین  و شجاعت و فدا کاری خود را  بر همگان ثابت می کند . 

پس از این جرایانات ، فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد . فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت در آمدند وبا تکیه بر همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دکتر چمران به  شکوهمند ترین قهرمانیها دست یافتند و  در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند.

دکترمصطفی چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش ، به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی  دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است .

شهید  چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. وی در یکی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می گوید: « خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمیتوانم از عهده آن به در آیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برایم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.» 

چمران  سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه نماید.

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دکتر چمران در آن دوران  نمونه کامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و کار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله  خامنه ای که در آن زمان  نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می افکند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست بکار شد و در شب اول حمله چریکی ای را علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر اهواز پیشروی کرده بودند، آغاز کرد.

مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را  به گردخود جمع کرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامه ها بود، که به کمک آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یکصد متر در مدتی کوتاه ، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، بطوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتری عقب نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند.  این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمنان به دور کرد .

یکی دیگر از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود. چیزی که ابر قدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر  برود ولی به علت  خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یک هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به کمک دیگر برادران خود توانستند در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند.

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق  سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای حزب بعث  شهر را در محاصره گرفتند . روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. گزارش مهر همچنین می افزاید : دکتر چمران از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود، با فشار و تلاش خود ومقام معظم رهبری  ، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک وحماسه آفرین و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازمان دهی کرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند.

شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او نیز  در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگردیگر می رفت. کماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیر اندازی می کردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد.

در این درگیری همرزم  چمران به شهادت رسید و اویک تنه به نبرد خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد.  تا آنکه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دوقسمت پای  چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد و به غنیمت گرفت .  او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کامیون نشست واز دایره محاصره خارج شد .

دکتر چمران با همان کامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهای نا منظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به کار خود پرداخت. حتی در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد .او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد.

شهید چمران به رغم اسرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نا منظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند،  در کنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهاد های سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد.

چمران پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادهای خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی  رهنمودهای لازم را ارائه می داد.

دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می کرد که باارائه پیشنهادها و برنامه های ابتکاری حرکتی بوجود آورد. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است رسانده تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه 1360، با یک حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگ ترین پیروزی تا آن زمان بود.

شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پا به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن  هنوز در نقاطی مقاومت می کرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا کاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند .

پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران  اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این که دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، بسوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

شهادت :
در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروهاانتقاد کرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که  در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

 در سحر گاه سی و یکم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند . در لحظه حرکت، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او آماده حرکت به جبهه است.»

بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حرکت ادامه دادند تا اینکه به قربانگاه رسیدند .

چمران  همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»

خداوند ثابت کرد که او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم  بر اثر اثابت ترکش خمپاره های دشمن به شهادت رسید .

سال شمار زندگی شهید چمران

1311 تولد در شهر (( قم ))

1312 مهاجرت به تهران

1318 شروع تحصیل در دبستان (( انتصاریه ))

1324 ورود به دبیرستان (( دارالفنون ))

1329 ادامه تحصیل در دبیرستان البرز

1332 ورود به دانشگاه تهران ، دانشکده فنى ، رشته الکترومکانیک

1336 اتمام تحصیلات

تدریس در دانشکده فنى ، دانشگاه تهران

1337 اعزام به آمریکا با استفاده از بورس تحصیلى شاگردان ممتاز

آغاز تحصیلات فوق لیسانس ، دانشگاه تگزاس

1340 پایان تحصیلات دوره فوق لیسانس ، آغاز تحصیلات دوره دکترا ، (( دانشگاه برکلى )) ، رشته فیزیک پلاسما

1341 قطع بورسیه تحصیلى به علت مبارزه سیاسى علیه شاه

آغاز به کار دستیارى تحقیقات در دانشگاه برکلى

1342 اخذ مدرک دکترا

1343 آغاز به کار در مؤسسه تحقیقاتى (( بل ))

1346 عزیمت به (( مصر ))

1348 بازگشت دوباره به (( آمریکا ))

1349 ورود به (( لبنان ))

1352 تشکیل سازمان (( امل )) به فرماندهى او

1357 پیروزى انقلاب و بازگشت به (( ایران ))

1358 انتصاب به وزارت دفاع

1359 انتصاب به عنوان نماینده امام خمینى در شوراى عالى دفاع ؛

انتخاب به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شوراى

اسلامى ؛ تشکیل ستاد جنگ هاى نامنظم

1360 شهادت در دهلاویه

31خرداد سالروز شهادت دکتر چمران گرامی باد


[ دوشنبه 90/3/30 ] [ 2:13 عصر ] [ امیر زینلی ]

30 خرداد انفجار در حرم امام رضا علیه السلام به دست ایادی آمریکا در عاشورای حسینی سال 1373

مشهد

در بعدازظهر سی‏ام خرداد 1372 ش برابر با عاشورای سال 1415 ق، در حالی که مردم عزادار در اوج برگزاری مراسم بزرگداشتِ قیام تاریخی امام حسین(ع) بودند، توسط منافقین کوردل بمبی داخل حرم مطهر و در نزدیکی ضریح منور امام رضا(ع) در مشهد منفجر شد. در پی این انفجار، ده‏ها تن از زائران و علاقه‏مندان اهل بیت(ع) در حرم امام رضا(ع) شهید یا مجروح شدند و خسارت زیادی به حرم رضوی وارد آمد. پس از این اقدام ضد بشری، مقام معظم رهبری حضرت آیت‏اللَّه خامنه‏ای طی پیامی فرمودند: "منافقین کوردل نشان دادند که برای حریم مقدس اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نیز هیچ گونه حرمتی قائل نیستند. دشمنان منافق، معاند و سنگدل، با این جنایت نشان دادند که به هیچ یک از موازین انسانی پایبند نیستند و دشمنی آنان با ملت غیور و مؤمن ایران، هیچ حد و مرزی را نمی‏شناسد".

 

 

پیام مقام معظم رهبری در مورد هتک حریم مطهر حضرت رضا علیه السلام 

عشق

بسم الله الرحمن الرحیمانالله و انا الیه راجعون با اندوه و تاْسف اطلاع یافتیم که دست جنایتکار دشمنان اسلام به جنایتی بزرگ آلوده شده و با هتک حریم مطهر و مقدس بارگاه رضوی علیه الاف التحیه و الثنا عده ای از زوار مظلوم را در حرم مطهر امام هشتم علیه السلام و در روز عاشورای حسینی به خون غلطانده است. دشمنان منافق و معاند و سنگدل با این کار نشان می دهند که به هیچ یک از موازین انسانی پایبند نیستند و دشمنی آنان با ملت غیور و مؤمن هیچ حد و مرزی نمی شناسد. منافقین کور دل و خائن نشان می دهند که برای حریم مقدس اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام نیز، هیچگونه حرمتی قایل نیستند و زمان و مکانی به این عظمت و قداست مانع و رادع خونخواری و ددمنشی و کینه سبعانه آنان نسبت به ملت ایران نیست. لعنت خدا و نفرین و نفرت بندگان خدا بر آن دستهای جنایتکار و دلهای سیاه باد. دشمنان ملت ایران با اینگونه کارها عجز و ناتوانی خود را به اثبات می رسانند و ثابت می کنند که محکوم به زوال و نابودی اند. اینجانب ضمن عرض تسلیت به حضرت ولی الله الاعظم روحی فداه و به خانواده هایی که عزیزانشان قربانی خباثت و جنایت دشمنان شده اند و به ملت شجاع و بزرگ ایران اسلامی و درخواست علو درجات برای شهدای این فاجعه جانسوز، از مسئولین امر و نیروهای امنیتی و انتظامی می خواهم که با جدیت بدنبال عاملان این جنایت باشند و در اسرع وقت ممکن آن خفاشان خونخوار را به دست عدالت بسپرند. «وسیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون».                                سید علی خامنه ای، عاشورای1415

30خرداد سالروز انفجار در حرم امام رضا علیه السلام به دست ایادی آمریکا برتمامی شیعیان جهان تسلیت باد.

 


[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 4:55 عصر ] [ امیر زینلی ]

 

درگذشت دکتر علی شریعتی ( چکیده ای از زندگی و آثار استاد)

دکتر شریعتی

علی شریعتی  نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس و پژوهشگر دینی اهل ایران است. در روستای کوچک و کویری کاهک از توابع مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون نشر حقایق اسلام و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب می‌شد.
در روستای کوچک و کویری کاهک از توابع مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون نشر حقایق اسلام و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب می‌شد.
در سال 1331 اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. در تاریخ 24 تیر سال 1347 با پوران شریعت رضوی همکلاسیش ازدواج کرد.
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در سال 1341 در فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال 1343 به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به 2 سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازم‌الاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.از آبان ماه 1351 تا تیر ماه 1352، به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی به بعد، متن سخنرانی‌های شریعتی با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. در تیر ماه 1352، علی شریعتی در نیمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت 18 ماه به انفرادی رفت.
شریعتی این شرایط را نپذیرفت و تصمیم به هجرت از ایران گرفت. اما سه هفته بعد از ورود به ساوتهمپتون انگلستان، به طرز مشکوکی از دنیا رفت. دلیل رسمی مرگ وی حمله قلبی اعلام شد. در عین حال این احتمال که وی خودکشی کرده باشد نیز مطرح می‌شود. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حرم امام هشتم شیعیان در مشهد دفن کنند، ولی به علت مخالفت رژیم شاه در خاکسپاری جسدش در ایران ، بدنش را پس از چند روز به سوریه منتقل کرده و در زینبیه به خاک سپردند. برخی سخنان و نوشته‏های وی در عین داشتن نکات بدیع و احساس برانگیز، در خور تأمل و نقد می‏باشند.

 

--------------------------------------

آثار
* ابوذر
* اسلام شناسی
* امت وامامت
* انسان
* انسان بی‌خود
* اومانیسم اسلامی
* با مخاطب‌های آشنا
* بازگشت به خویش، بازگشت به کدام خویش
* تحلیلی از مناسک حج
* تشیع علوی و تشیع صفوی
* توتم پرستی
* جهاد و شهادت
* جهان‌بینی و ایدئولوژی
* جهت‌گیری‌های طبقاتی اسلام
* چه باید کرد؟
* حج
* حسین وارث آدم
* خودسازی انقلابی
* روش شناخت اسلام
* زن در اسلام
* علی انسان تمام
* فاطمه، فاطمه‌ است
* فلسفه تاریخ در اسلام
* کویر (مجموعه مقالات)
* گفت‌وگوهای تنهایی
* ما و اقبال
* مذهب علیه مذهب
* مسئولیت شیعه بودن
* میعاد با ابراهیم
* نامه‌ها
* نیازهای انسان امروز
* نیایش
* هجرت وتمدن
* هنر
* یک جلوش تا بینهایت صفرها
* ویژگی‌های قرون جدید
* هبوط
* استحمار
* هبوط در کویر

 


[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 3:49 عصر ] [ امیر زینلی ]

 

  • «همیشه حرفهایست برای گفتن و حرفهایست برای نگفتن و ارزش هر انسان به حرفهایست که برای نگفتن دارد حرفهایی اهورایی و برامده از دل ...»
    • از کتاب هبوط
  • «اسلام منطقی تر و جدی تر از آن است که به آنچه در زندگی بی ثمر است و بر روی اذهان بی اثر، در آخرت پاداش دهد، و عملی که نه برای خلق خدمتی باشد و نه برای خود، اصلاحی، ثواب داشته باشد.»
    • از مجموعه آثار شماره ? تحلیلی از مناسک حج
  • «همواره بیمناکم که در این فرصت اندک و عزیز حیات‏، لحظه‌ای را به ستایش کسانی بپردازم که در ترجیح عظمت‏، عصیان و تفکر بر سعادت‏، آرامش و لذت اندکی تردید داشته‌اند.»
    • مقدمه کتاب ابوذر
  • «خدایا، عقیدة مرا از دست عقده‌ام مصون بدار و به من قدرت تحمل عقیدة مخالف ارزانی کن.»
  • «خدایا، به هر که دوست می‌داری بیاموز که: عشق از زندگی کردن بهتر است، و به هرکه دوست تر می‌داری بچشان که: دوست داشتن از عشق برتر!»
  • «خدایا، به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا، مذهب بی عوام، عظمت بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند، روزی کن.»
  • «خدایا، چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم دانست.»
    • از کتاب نیایش
  • «اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین‌ها بی ثمر است.اگر تمامی گرگها هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی.ای پناه ابدی! تو می‌توانی جانشین همه بی پناهی‌ها شوی.»
    • مجموعه آثار1 با مخاطبهای آشنا
  • «قلم توتم من است؛ قلم توتم ماست، به قلم سوگند؛ به خون سیاهی که از حلقومش می‌چکد سوگند؛ به رشه? خونی که اززبانش می‌تراود سوگند؛ به زجه‌های دردی که از سینه‌اش بر می‌آید سوگند، که توتم مقدسم را نمی‌فروشم؛ به دست زورش تسلیم نمی‌کنم ،به کیسه? زرش نمی‌بخشم، به سر انگشت تزویرش نمی‌سپارم دستم را قلم می‌کنم و قلمم را از دست نمی‌گذارم؛ چشمهایم را کور می‌کنم، گوشهایم را کر می‌کنم، پاهایم را می‌شکنم ،انگشتانم را بند بند می‌برم، سینه‌ام را می‌شکافم، قلبم را می‌کشم، حتی زبانم را می‌برم و لبم را می‌دوزم اما قلمم را به بیگانه نمی‌دهم...»
    • از کتاب توتم پرستی
  • «می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند، ستایش کردم، گفتند خرافات است، عاشق شدم، گفتند دروغ است گریستم، گفتند بهانه‌است، خندیدم، گفتند دیوانه‌است، دنیا را نگه دارید ، می‌خواهم پیاده شوم!»
    • دفترهای سبز.
  • «ای آزادی،

تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می‌ورزم، بی‌تو زندگی دشواراست، بی‌تو من هم نیستم؛ هستم، اما من نیستم؛ یک موجودی خواهم بود توخالی، پوک، سرگردان، بی امید، سرد، تلخ، بیزار، بدبین، کینه دار، عقده‌دار، بیتاب، بی روح، بی‌دل، بی روشنی، بی شیرینی، بی‌انتظار، بیهوده، منی بی تو یعنی هیچ!... ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می‌کشد بیزارم. ای آزادی، چه زندان‌ها برایت کشیده ام! و چه زندان‌ها خواهم کشید و چه شکنجه‌ها تحمل کرده‌ام و چه شکنجه‌ها تحمل خواهم کرد. اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم علی است، مرد بی‌بیم و بی‌ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید. من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می‌کنی؟ نا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟...»

    • برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی کسی باش که تا به حال نبودی


 • نمی نویسم , چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی!
حرف نمی زنم , چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی!
نگاهت نمی کنم , چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!
صدایت نمی زنم , زیرا اشک های من برای تو بی فایده است!
فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من
دیوانه ام...

وقتی عشق فرمان می دهد،
"محال" سر تسلیم فرود می آورد ...

• آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند.

• میخواستم زندگی کنم راهم را بستند ستایش کردم گفتند خرافات است عاشق شدم گفتند بهانه است خندیدم گفتند دیوانه است دنیا را تگه دارید میخواهم پیاده شوم.

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است .
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری .

مردان در صید عشق به وسعت نامنتهایی نامردند گدایی عشق میکنند تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند اما همین که مطمئن شدند مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند.

 


[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 3:37 عصر ] [ امیر زینلی ]

مقدمه

تمام‌ انسانها در زندگى‌ خویش‌ از فراز و نشیب‌ برخوردارند و با مشکلات‌مختلفى‌ مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل‌ دچار ضعف‌ و ناتوانى‌ مى‌گردند و سعى‌ مى‌کنند با کمک‌ و راهنمایى‌ درد آشنایان‌ خود را از مهلکه‌ نجات‌ دهند و با یافتن‌ " الگوها " در هر زمینه‌اى‌ ، و سپس‌ تبعیت‌ از آن‌ ، وظ‌ایف‌ خویشتن‌ را بخوبى‌ انجام‌ دهند و مشکلات‌ و دردهاى‌ خویش‌ را تسکین‌ بخشند . یکى‌ از این‌ اسوه‌ها پیامبراکرم‌ ( ص‌ ) است‌ که‌ قرآن‌ مجید هم‌ این‌ حضرت‌ را ( 1 ) به‌ همین‌ نام‌ معرفى‌ مى‌فرماید .

امام علی (ع)


بجز رسول‌ خدا ( ص‌ ) اگر به‌ دنبال‌ " الگوى‌ " دیگر و جانشین‌ براى‌ آن‌ حضرت‌ باشیم‌ ، به‌ پیشواى‌ بزرگى‌ همچون‌ مولاى‌ متقیان‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) خواهیم‌ رسید ، و چه‌ زیباست‌ که‌ براى‌ پذیرش‌ اخلاق‌ و رفتار حسنه‌ ایشان‌ ، زندگى‌ پر فراز و نشیب‌ و سراسر شگفتى‌ آن‌ حضرت‌ را مرور کنیم‌ .

کیفیت‌ ولادت‌

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستین‌ فرزند خانواده‌ هاشمى‌ است‌ که‌ پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم‌اند . پدرش‌ ابوطالب‌ فرزند عبدالمطلب‌ فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ است‌ و مادر او فاطمه‌ دختر اسد فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ مى‌باشد . خاندان‌ هاشمى‌ از لحاخ‌ فضائل‌ اخلاقى‌ و صفات‌ عالیه‌ انسانى‌ در قبیله‌ قریش‌ و این‌ طایفه‌ در طوایف‌ عرب‌ ، زبانزد خاص‌ و عام‌ بوده‌است‌ . فتوت‌ ، مروت‌ ، شجاعت‌ و بسیارى‌ از فضایل‌ دیگر اختصاص‌ به‌ بنى‌هاشم‌ داشته‌ است‌ .

یک‌ از این‌ فضیلتها در مرتبه‌ عالى‌ در وجود مبارک‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) موجود بوده‌است‌ .

فاطمه‌ دختر اسد به‌ هنگام‌ درد زایمان‌ راه‌ مسجدالحرام‌ را در پیش‌ گرفت‌ و خود را به‌ دیوار کعبه‌ نزدیک‌ ساخت‌ و چنین‌ گفت‌ :

" خداوندا ! به‌ تو و پیامبران‌ و کتابهایى‌ که‌ از طرف‌ تو نازل‌ شده‌اند و نیز به‌ سخن‌ جدم‌ ابراهیم‌ سازنده‌ این‌ خانه‌ ایمان‌ راسخ‌ دارم‌ . پرودگارا ! به‌ پاس‌ احترام‌ کسى‌ که‌ این‌ خانه‌ را ساخت‌ ، و به‌ حق(2 ) " کودکى‌ که‌ در رحم‌ من‌ است‌ ، تولد این‌ کودک‌ را بر من‌ آسان‌ فرما ! لحظه‌اى‌ نگذشت‌ که‌ دیوار جنوب‌ شرقى‌ کعبه‌ در برابر دیدگان‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ و یزید بن‌ تعف‌ شکافته‌شد .

فاطمه‌ وارد کعبه‌ شد ، و دیوار به‌ هم‌ پیوست‌ . فاطمه‌ تا سه‌ روز در شریفترین‌ مکان‌ گیتى‌ مهمان‌ خدا بود . و نوزاد خویش‌ سه‌ روز پس‌ از سیزدهم‌ رجب‌ سى‌ام‌ عام‌ الفیل‌ فاطمه‌ ( 3 ) را به‌ دنیا آورد .


دختر اسد از همان‌ شکاف‌ دیوار که‌ دوباره‌ گشوده‌ شده‌بود بیرون‌ آمد و گفت: (4 )" پیامى‌ از غیب‌ شنیدم‌ که‌ نامش‌ را " على‌ " بگذار . "

دوران‌ کودکى‌

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تا سه‌ سالگى‌ نزد پدر و مادرش‌ بسر برد و از آنجا که‌ خداوند مى‌خواست‌ ایشان‌ به‌ کمالات‌ بیشترى‌ نائل‌ آید ، پیامبر اکرم‌ ( ص‌ ) وى‌ را از بدو تولد تحت‌ تربیت‌ غیر مستقیم‌ خود قرار داد .

تا آنکه‌ ، خشکسالى‌ عجیبى‌ در مکه‌ واقع‌ شد .

ابوطالب‌ عموى‌ پیامبر ، با چند فرزند با هزینه‌ سنگین‌ زندگى‌ روبرو شد . رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) با مشورت‌ عموى‌ خود عباس‌ توافق‌ کردند که‌ هر یک‌ از آنان‌ فرزندى‌ از ابوطالب‌ را به‌ نزد خود ببرند تا گشایشى‌ در کار ابوطالب‌ باشد .

عباس‌ ، جعفر را و پیامبر ( ص‌ ) ، ( 5 ) على‌ ( ع‌ ) را به‌ خانه‌ خود بردند .


به‌ این‌ طریق‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) به‌ طور کامل‌ در کنار پیامبر قرار گرفت‌ . على‌ ( ع‌ ) آنچنان‌ با پیامبر ( ص‌ ) همراه‌ بود ، حتى‌ هرگاه‌ پیامبر از شهر ( 6 )خارج‌ مى‌شد و به‌ کوه‌ و بیابان‌ مى‌رفت‌ او را نیز همراه‌ خود مى‌برد .

بعثت‌ پیامبر ( ص‌ ) و حضرت‌على‌ ( ع‌ )

شکى‌ نیست‌ که‌ سبقت‌ در کارهاى‌ خیر نوعى‌ امتیاز و فضیلت‌ است‌ .

و خداوند در آیات‌ بسیارى‌ بندگانش‌ را به‌ انجام‌ آنها ، و سبقت‌ گرفتن‌ بر یکدیگر ( 7 )دعوت‌ فرموده‌است‌ .

از فضایل‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) است‌ که‌ او نخستین‌ فرد ایمان‌ آورنده‌ به‌ پیامبر ( ص‌ ) باشند .

ابن‌ابى‌الحدید در این‌ باره‌ مى‌گوید : بدان‌ که‌ در میان‌ اکابر و بزرگان‌ و متکلمین‌ گروه‌ " معتزله‌ " اختلافى‌ نیست‌ که‌ على‌بن‌ابیطالب‌ نخستین‌ فردى‌ است‌ که‌ به‌ اسلام‌ ایمان‌ آورده‌ و پیامبر خدا را تایید کرده‌است‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستین‌ یاور پیامبر ( ص‌ )

پس‌ از وحى‌ خدا و برگزیده‌ شدن‌ حضرت‌محمد ( ص‌ ) به‌ پیامبرى‌ و سه‌ سال‌دعوت‌ مخفیانه‌ ، سرانجام‌ پیک‌ وحى‌ فرا رسید و فرمان‌ دعوت‌ همگانى‌ داده‌شد .


در این‌ میان‌ تنها حضرت‌على‌ ( ع‌ ) مجرى‌ طرحهاى‌ پیامبر ( ص‌ ) در دعوت‌ الهیش‌ و تنها همراه‌ و دلسوز آن‌ حضرت‌ در ضیافتى‌ بود که‌ وى‌ براى‌ آشناکردن‌ خویشاوندانش‌ با اسلام‌ و دعوتشان‌ به‌ دین‌ خدا ترتیب‌ داد . در همین‌ ضیافت‌ پیامبر ( ص‌ ) از حاضران‌ سؤوال‌ کرد : چه‌ کسى‌ از شما مرا در این‌ راه‌ کمک‌ مى‌کند تا برادر و وصى‌ و نماینده‌ من‌ در میان‌ شما باشد ؟

فقط على‌ ( ع‌ ) پاسخ‌ داد : اى‌ پیامبر خدا ! من‌ تو را در این‌ راه‌ یارى‌ مى‌کنم‌ .


پیامبر ( ص‌ ) بعد از سه‌ بار تکرار سؤوال‌ و شنیدن‌ همان‌ جواب‌ فرمود : اى‌ خویشاوندان‌ و بستگان‌ من‌ ، بدانید که‌ على‌ ( ع‌ ) برادر و وصى‌ و خلیفه‌ پس‌ از من‌ در میان‌ شماست‌ .


از افتخارات‌ دیگر حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) این‌ است‌ که‌ با شجاعت‌ کامل‌ براى‌ خنثى‌ کردن‌ توطئه‌ مشرکان‌ مبنى‌ بر قتل‌ رسول‌ خدا ( ص‌ ) در بستر ایشان‌ خوابید و زمینه‌ هجرت‌ پیامبر ( ص‌ ) را آماده‌ ساخت‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از هجرت‌

بعد از هجرت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و پیامبر ( ص‌ ) به‌ مدینه‌ دو نمونه‌ ازفضایل‌ على‌ ( ع‌ ) را بیان‌ مى‌نمائیم‌ :


1 - جانبازى‌ و فداکارى‌ در میدان‌ جهاد : حضور وى‌ در 26 غزوه‌ از 27 غزوه‌ پیامبر ( ص‌ ) و شرکت‌ در سریه‌هاى‌ مختلف‌ از افتخارات‌ و فضایل‌ آن‌ حضرت‌ است‌ .


2 - ضبط و کتابت‌ وحى‌ ( قرآن‌ ) کتابت‌ وحى‌ و تنظیم‌ بسیارى‌ از اسناد تاریخى‌ و سیاسى‌ و نوشتن‌ نامه‌هاى‌ تبلیغى‌ و دعوتى‌ از کارهاى‌ حساس‌ و پرارج‌ امام‌ ( ع‌ ) بود .

ایشان‌ آیات‌ قرآن‌ چه‌ مکى‌ و چه‌ مدنى‌ ، را ضبط مى‌کرد . به‌ همین‌ علت‌ است‌ که‌ وى‌ را از کاتبان‌ وحى‌ و حافظان‌ قرآن‌ به‌ شمار مى‌آورند .

در این‌ دوران‌ بود که‌ پیامبر ( ص‌ ) فرمان‌ اخوت‌ و برادرى‌ مسلمانان‌ را صادر فرمود و با حضرت‌على‌ ( ع‌ ) پیمان‌ برادرى‌ و اخوت‌ بست‌ و به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود :


" تو برادر من‌ در این‌ جهان‌ و سراى‌ دیگر هستى‌ . به‌ خدایى‌ که‌ مرا به‌ حق‌ برانگیخته‌است‌ ... تو را به‌ برادرى‌ خود انتخاب‌ مى‌کنم‌ ، اخوتى‌ که‌ دامنه‌ آن‌ هر دو جهان‌ ( 8 )را فرا گیرد . "

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) داماد رسول‌اکرم‌ ( ص‌ )

عمر و ابوبکر با مشورت‌ با سعد معاذ رئیس‌ قبیله‌ اوس‌ دریافتند جزعلى‌ ( ع‌ ) کسى‌ شایستگى‌ زهرا ( س‌ ) را ندارد . لذا هنگامى‌ که‌ على‌ ( ع‌ ) در میان‌ نخلهاى‌ باغ‌ یکى‌ از انصار مشغول‌ آبیارى‌ بود موضوع‌ را با ایشان‌ در میان‌ نهادند و ایشان‌ فرمود : دختر پیامبر ( ص‌ ) مورد میل‌ و علاقه‌ من‌ است‌ .

و به‌ سوى‌ خانه‌ رسول‌ به‌ راه‌ افتاد .

وقتى‌ به‌ حضور رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) رسید ، عظمت‌ محضر پیامبر ( ص‌ ) مانع‌ از آن‌ شد که‌ سخنى‌ بگوید ، تا اینکه‌ رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) علت‌ رجوع‌ ایشان‌ را جویا شد و حضرت‌على‌ ( ع‌ ) با تکیه‌ به‌ فضایل‌ و تقوا و سوابق‌ درخشان‌ خود در اسلام‌ فرمود :


" آیا صلاح‌ مى‌دانید که‌ فاطمه‌ را در عقد من‌ درآورید ؟ " پس‌ از موافقت‌ حضرت‌ زهرا ( س‌ ) آن‌ حضرت‌ به‌ دامادى‌ رسول‌ اکرم‌ ( ص‌ ) نائل‌ آمدند .

 

غدیر خم‌

پیامبر ( ص‌ ) بعد از اتمام‌ مراسم‌ حج‌ در آخرین‌ سال‌ عمر پربرکتش‌ درراه‌ برگشت‌ در محلى‌ به‌ نام‌ غدیرخم‌ در نزدیکى‌ جحفه‌ دستور توقف‌ داد ، زیرا پیک‌ وحى‌ فرمان‌ داده‌بود که‌ پیامبر ( ص‌ ) باید رسالتش‌ را به‌ اتمام‌ ( 9 )برساند .

پس‌ از نماز ظ‌هر پیامبر ( ص‌ ) بر بالاى‌ منبرى‌ از جهاز شتران‌ رفت‌ و فرمود :


" اى‌ مردم‌ ! نزدیک‌ است‌ که‌ من‌ دعوت‌ حق‌ را لبیک‌ گویم‌ و از میان‌ شما بروم‌ درباره‌ من‌ چه‌ فکر مى‌کنید ؟ " مردم‌ گفتند :" گواهى‌ مى‌دهیم‌ که‌ تو آیین‌ خدا را تبلیغ‌ مى‌کردى‌ "


پیامبر فرمود : " آیا شما گواهى‌ نمى‌دهید که‌ جز خداى‌ یگانه‌ ، خدایى‌ نیست‌ و محمد بنده‌ خدا و پیامبر اوست‌ ؟ "


مردم‌ گفتند : " آرى‌ ، گواهى‌ مى‌دهیم‌ . "


سپس‌ پیامبر ( ص‌ ) دست‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) را بالا گرفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! در نزد مؤمنان‌ سزاوارتر از خودشان‌ کیست‌ ؟

" مردم‌ گفتند : " خداوند و پیامبر او بهتر مى‌دانند . " سپس‌ پیامبر فرموند :


" اى‌ مردم‌ ! هر کس‌ من‌ مولا و رهبر او هستم‌ ، على‌ هم‌ مولا و رهبر اوست‌ . " و این‌ جمله‌ را سه‌ بار تکرار فرمودند .


بعد مردم‌ این‌ انتخاب‌ را به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تبریک‌ گفتند و با وى‌ بیعت‌ نمودند .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از رحلت‌ رسول‌اکرم‌ ( ص‌ )

پس‌ از رحلت‌ رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) به‌ علت‌ شرایط خاصى‌ که‌ بوجود آمده‌بود ،حضرت‌على‌ ( ع‌ ) از صحنه‌ اجتماع‌ کناره‌ گرفت‌ و سکوت‌ اختیار کرد.

نه‌ در جهادى‌ شرکت‌ مى‌کرد و نه‌ در اجتماع‌ به‌ طور رسمى‌ سخن‌ مى‌گفت‌ .

شمشیر در نیام‌ کرد و به‌ وظ‌ایف‌ فردى‌ و سازندگى‌ افراد مى‌پرداخت‌ .

فعالیتهاى‌ امام‌ در این‌ دوران‌ به‌ طور خلاصه‌ اینگونه‌ است‌ :


1 - عبادت‌ خدا آنهم‌ در شان‌ حضرت‌ على‌ ( ع‌ )
2 - تفسیر قرآن‌ و حل‌ مسائل‌ دینى‌ و فتواى‌ حکم‌ حوادثى‌ که‌ در طول‌ 23 سال‌ زندگى‌ پیامبر ( ص‌ ) مشابه‌ نداشت‌ .
3 - پاسخ‌ به‌ پرسشهاى‌ دانشمندان‌ ملل‌ و شهرهاى‌ دیگر .
4 - بیان‌ حکم‌ بسیارى‌ از رویدادهاى‌ نوظ‌هور که‌ در اسلام‌ سابقه‌ نداشت‌ .
5 - حل‌ مسائل‌ هنگامى‌ که‌ دستگاه‌ خلافت‌ در مسائل‌ سیاسى‌ و پاره‌اى‌ از مشکلات‌ با بن‌بست‌ روبرو مى‌شد .
6 - تربیت‌ و پرورش‌ گروهى‌ که‌ از ضمیر پاک‌ و روح‌ آماده‌ ، براى‌ سیر و سلوک‌ برخوردار هستند .
7 - کار و کوشش‌ براى‌ تامین‌ زندگى‌ بسیارى‌ از بینوایان‌ و درماندگان‌ تا آنجا که‌ با دست‌ خویش‌ باغ‌ احداث‌ مى‌کرد و قنات‌ استخراج‌ مى‌نمود و سپس‌ آنها را
در راه‌ خدا وقف‌ مى‌نمود .

خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ )

در زمان‌ خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) جنگهاى‌ فراوانى‌ رخ‌ داد از جمله‌ صفین‌ ، جمل‌ و نهروان‌ که‌ هر یک‌ پیامدهاى‌ خاصى‌ به‌ دنبال‌ داشت‌ .

شهادت‌ امام‌ على‌ ( ع‌ )

بعد از جنگ‌ نهروان‌ و سرکوب‌ خوارج‌ برخى‌ از خوارج‌ از جمله‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ملجم‌ مرادى‌ ، و برک‌بن‌عبدالله‌تمیمى‌ و عمروبن‌ بکر تمیمى‌ در یکى‌ از شبها گرد هم‌ آمدند و اوضاع‌ آن‌ روز و خونریزى‌ها و جنگهاى‌ داخلى‌ را بررسى‌ کردند و از نهروان‌ و کشتگان‌ خود یاد کردند و سرانجام‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ باعث‌ این‌ خونریزى‌ و برادرکشى‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و معاویه‌ و عمروعاص‌ است‌ .

و اگر این‌ سه‌ نفر از میان‌ برداشته‌شوند ، مسلمانان‌ تکلیف‌ خود را خواهنددانست‌ . سپس‌ با هم‌ پیمان‌ بستند که‌ هر یک‌ از آنان‌ متعهد کشتن‌ یکى‌ از سه‌ نفر گردد . ابن‌ملجم‌ متعهد قتل‌ امام‌ على‌ ( ع‌ ) شد و در شب‌ نوزدهم‌ ماه‌ رمضان‌ همراه‌ چند نفر در مسجد کوفه‌ نشستند .

آن‌ شب‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در خانه‌ دخترش‌ مهمان‌ بودند و از واقعه‌ صبح‌ با خبر بودند ، وقتى‌ موضوع‌ را با دخترش‌ در میان‌ نهاد ، ام‌کلثوم‌ گفت‌ : فردا جعده‌ را به‌ مسجد بفرستید . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود : از قضاى‌ الهى‌ نمى‌توان‌ گریخت‌ . آنگاه‌ کمربند خود را محکم‌ بست‌ و در حالى‌ که‌ این‌ دو بیت‌ را زمزمه‌ مى‌کرد عازم‌ مسجد شد .

کمر خود را براى‌ مرگ‌ محکم‌ ببند ، زیرا مرگ‌ تو را ملاقات‌ خواهدکرد . و از مرگ‌ ، آنگاه‌ که‌ به‌ سراى‌ تو درآید ( 10 ) . جزع‌ و فریاد مکن‌ ابن‌ملجم‌ ، در حالى‌ که‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در سجده‌ بودند ، ضربتى‌ بر فرق‌ مبارک‌ خون‌ از سر حضرتش‌ در محراب‌ جارى‌ شد و محاسن‌ ( 11 ) آن‌ حضرت‌ وارد ساخت‌ . شریفش‌ را رنگین‌ کرد .

در این‌ حال‌ آن‌ حضرت‌ فرمود : " فزت‌ و رب‌ الکعبه‌ " به‌ خداى‌ کعبه‌ سوگند که‌ رستگار شدم‌ سپس‌ آیه‌ 55 سوره‌ طه‌ را تلاوت‌ فرمود :


" شما را از خاک‌ آفریدیم‌ و در آن‌ بازتان‌ مى‌گردانیم‌ و بار دیگر از آن‌ ( 12 ) بیرونتان‌ مى‌آوریم‌ . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در واپسین‌ لحظات‌ زندگى‌ نیز به‌ فکر صلاح‌ و سعادت‌ مردم‌ بود و به‌ فرزندان‌ و بستگان‌ و تمام‌ مسلمانان‌ چنین‌ وصیت‌ فرمود :


" شما را به‌ پرهیزکارى‌ سفارش‌ مى‌کنم‌ و به‌ اینکه‌ کارهاى‌ خود را منظم‌ کنید و اینکه‌ همواره‌ در فکر اصلاح‌ بین‌ مسلمانان‌ باشید . یتیمان‌ را فراموش‌ نکنید ، حقوق‌ همسایگان‌ را مراعات‌ کنید . قرآن‌ را برنامه‌ى‌ عملى‌ خود قرار دهید . نماز را بسیار گرامى‌ بدارید که‌ ستون‌ دین‌ شماست‌ ."


حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) در 21 ماه‌ رمضان‌ به‌ شهادت‌ رسید و در نجف‌ اشرف‌ به‌ خاک‌ سپرده‌شد ، و مزارش‌ میعادگاه‌ عاشقان‌ حق‌ و حقیقت‌ شد .

«ولادت باسعادت مولیالموحدین حضرت امام علی (ع) و روز پدر برمسلمانان جهان مخصوصا پدران شهدا مبارک باد.»


[ چهارشنبه 90/3/25 ] [ 12:35 صبح ] [ امیر زینلی ]

و خداوند علی(علیه السلام) را آفرید ...

... جمعه بود، و سیزدهم ماه رجب از سال دهم قبل از بعثت. جهان با لحظه حساس تاریخ خود، هنوز ده سال فاصله داشت، باید این لحظه حساس با بعثت رسول خدا تکوین یابد و نقطه عطفی در تاریخ بشریت بوجود آورد. نقطه ای که دنیای کهنه و فرسوده را از دنیای جدیدش جدا کند. خداوند در تدارک مقدمات این جهش تاریخی بود.

جهش های عظیم تاریخی جز با دست های برومند رجال تاریخ انجام نمی گیرد. و این سنت الهی است که تحولات تکاملی، از وجود رجال برگزیده بشر، منشاء گیرند، رجالی که علی رغم شرایط نامساعد موجود، به تکاپو و تلاش بر می خیزند و فریاد خود را از اعماق اجتماع سر می دهند، و با این فریاد لرزه ای شکننده بر ارکان نظامات فرسوده و نابسامان موجود می افکنند. طنین این فریاد است که مغزها را تکان می دهد و آنها را به جنب و جوش و حرکت می اندازد، مغز های مرده، زنده می شوند و در پرتو این زندگی پرده ها را بر می درند و چشم اندازهای نوی در برابر خود مشاهده می کنند.

جهان به سوی سرنوشت خود به پیش می رفت. سرنوشتی که قلم قضای الهی تحولی درخشان بر آن ترسیم کرده بود. بنا بود این تحول با دست توانای پیغمبر بنیان گذاری شود، و در عین حال مردی نیرومند لازم بود که این تحول را جاودان سازد.

مردی که با اصول و فروع کلیات و جزئیات این تحول را در وجود خویش تجسم دهد.

مردی که این صلاحیت و شایستگی را داشته باشد که بگوید: "من قرآن ناطقم".

قرآن برنامه تحول بود و خدا آن را از آسمان بر محمد (ص) فرو فرستاد ولی خاصیت روح بشر این است که بیش از آنچه که اسیر گوش است، اسیر چشم است، شنیدنی ها در مزاج روحی بشر اثرمی کنند، ولی دیدنی ها اثری بیشتر و قاطع تر دارند.

پیغمبر با زبان قرآن تحول را بیان کرد و این که مردی لازم است که قرآن را در وجود خویش تجسم دهد تا مردم آن را که شنیده اند ببینند. قرآن از عدالت سخن می گفت. و این علی است که باید این عدالت را در همان سطحی که خدا خواسته، در وجود خویش تجسم دهد؛ باید جهان و جهانیان، اصولی را که اسلام برای مردم بیان داشته، در سیمای زندگی علی به صورتی زنده و برجسته مشاهده کنند.

محمد برای ایجاد تحول و در راه تربیت انسانها به دو عامل نیاز قطعی داشت، یکی قرآن و دیگری علی. و این خود پیغمبر است که همیشه این دو را با هم نام می برد. می گفت: "انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی" من می روم ولی دو گوهر گرانبها در میان شما باقی می گذارم، یکی قرآن و دیگری عترت؛ و علی شاخص ترین فرد عترت بود.

محمد داشت مراحل کمال خود را می پیمود، لازم بود ده سال دیگر بگذرد، تا او موفق به تسخیر آخرین قله کمال شود؛ تا آماده بعثت گردد. وجود محمد زمینه نزول قرآن را فراهم می کرد و در عین حال باید به موازات آن زمینه پیدایش انسانی که قرآن را در خود تجسم دهد، نیز فراهم شود، و خداوند در تدارک این مقدمات بود.

آن روز، جمعه بود، و عرب جمعه را احترام می کرد و نیز ماه رجب را. بت های کعبه در این ماه و مخصوصاً در روزهای جمعه این ماه  مشتری بیشتری داشتند.

و آن روز نیز که روز جمعه سیزدهم ماه رجب بود در اطراف خانه کعبه ازدحام عجیبی برپا بود. در این جمع تنها یک زن بود که به جای عبادت بت، خدا را عبادت می کرد، شرک و کفر بر روحش سایه نینداخته بود. او دین حنیف داشت، همان دین جدش ابراهیم خلیل الرحمن، و او نیز در اطراف خانه خدا طواف می کرد، و از خدا می خواست تا وضع حملش را آسان کند.

او فاطمه دختر اسد بن هاشم بود و فرزندی را به بار داشت. و تقدیر چنین بود که این فرزند تولدی مبارک و استثنایی داشته باشد... تولد در خانه خدا...

فاطمه با خدا راز و نیاز می کرد. ناگهان در خود احساس دردی شدید کرد، دردی که فاطمه آن را به خوبی می شناخت، آخر این پنجمین حمل او بود، او قبلاً چهار بار دیگر این درد را در خود احساس کرده بود. فاطمه مضطرب و پریشان شد، او در میان جمعیت غوطه می خورد و طواف می کرد، پس از این احساس از طواف باز ایستاد ولی موج جمعیت او را به این سو و آن سو می کشاند. و درد هر لحظه شدیدتر و شدیدتر می شد.

چه می دانست که خدا چه سرنوشت افتخار آمیزی برای او و نوزادش رقم زده است.

فاطمه به دنبال پناهگاهی می گشت، مأمنی که او را از چشم مردم پنهان کند، و سرانجام آغوش گشوده کعبه را در برابر خود دید. فاطمه قدم به درون خانه کعبه گذارد.و این تقدیر الهی بود که مرد خدا در خانه خدا قدم به صحنه حیات پر افتخار خود بگذارد.

نامش را علی نهادندآ؛ و با علی، موجودی دیگر نیز موجودیت گرفت، موجودی عزیز، گرانبها و بس کمیاب. همان چیزی که باید راز سعادت جامعه ها را در آن جست، و در آن هنگام جوامع سخت از آن نهی شده بودند، جهان، "عدل" را نه می فهمید و نه می شناخت. میلاد علی با تولدی دیگر همراه بود؛ تولد عدل...

 

کعبه

 

علی توجیه کننده عدل و نشان دهنده عالیترین مظاهر آن بود. دنیا از روزنه وجود علی به شناخت عدل توفیق یافت و از آن بالاتر معنای انسانیت را شناخت. انسانیتی که عدل یکی از شاخه های آن است.

راز خلقت و آفرینش آدمیان در چیست و چرا انسان را آفریدند؟ و آیا این راز را می توان در خور و خواب، در کشتن و بستن، در ظلم و ستم جستجو کرد؟ و آیا بشر برای این خلق شده که بسان درندگان، بدرد ، حتی همنوعان خود را؟ و در اینجاست که در بین میلیاردها نفوس بشری و پس از پیامبران، تنها وجود علی است که به توجیه و تفسیر این راز می پردازد و هدف از خلقت نوع انسان را توجیه می کند و راز آن را بازگو می نماید. هدف، نیل به آخرین قله کمال است، هدف این است که انسان، انسان شود؛ و این انسانیت چیست؟

و باز هم اینجاست که علی را می بینیم که بسان معلمی بزرگ و آزموده به تعلیم انسانیت می پردازد. و خطوط آن را در لوح زندگی خویش در برابر دیدگان بشریت می گذارد. و این تعلیم را از همان دوران کودکی شروع کرد. کودک بود، ولی هرگز تحت تاثیر شرایط غلط موجود قرار نگرفت. و این نخستین درس مکتب اوست؛ تهی شدن از تاثیرات غلط جامعه.

جامعه او بت می پرستید، ولی او با همان مغز کودکانه اش دریافت که سرّ دهر و راز طبیعت را نمی توان با "بت" تفسیر کرد. او از مطالعه کتاب طبیعت در همان کودکی به شناخت "الله" توفیق یافت.

و این شناخت، بزرگترین و حساس ترین نقش را در زندگی او عهده دار شد.

چیزی نگذشت که نشانه هایی از نور الهی را در وجود شخصیتی به نام محمد (ص) تشخیص داد و در این نور جاذبه ای بس شدید یافت. به سوی آن کشش پیدا کرد و از سن هشت سالگی رسما و به طور شبانه روز در کنار آن نور که در وجود "محمد" تجسم یافته بود، قرار داد.

دو سال دیگر هم گذشت و آن نور سرانجام "محمد(ص)" را به آخرین قله کمال رساند.

او پیغمبر شد، دارای مکتبی آسمانی و الهی.

و علی ایده خود را در این مکتب به صورتی روشن و بارز مشاهده کرد. آنچه را که قبلاً خود به طور مبهم دریافت کرده بود، اکنون با تلاء لوئی پردرخشش و زنده و گویا در مکتب آسمانی "محمد(ص)" می دید.

به آن ایمان آورد، ایمانی بالاتر از عشق.

و همین عشق و نیروی خلاق و آسمانی آن بود که علی را به صورت بزرگترین فداکار اسلام و آئین جدید در آورد.

علی که نقشی جاودانه از خدا و عدل در سینه نورانی خود داشت پرچم این مکتب را بردوش گرفت.

با این پرچم و با سرمایه همان عشق، خود را به جبهه مخالفین عدل زد و جلو رفت، و راه را برای پیشروی آئین اسلام باز کرد.

 

علی

 

علی (ع) مرد استثنایی خلقت

علی علیه السلام در جامعه ای قدم به عرصه زندگی نهاد که از یک سو بت های کعبه و از سوی دیگر بت های ستمگر اجتماع به جان مردم افتاده بودند. بت های کعبه که به غلط نام تقدس به خود گرفته بودند، مغز و فکر مردم را سیاه و تاریک نموده بودند و بتهای اجتماع هم زندگی مادی آنها را به تباهی کشیده بود و اقتصاد آنها را به یغما می بردند. ظلم وستم از در و دیوار جامعه فرو می بارید. و نظامات ظالمانه، توده های وسیع جمعیت را به بندگی و بردگی یک عده گردنکش در آورده بود.

قاعده طبیعی این است که افرادی که در چنین جامعه هایی تربیت می شوند به رنگ همان جوامع درآیند و به موجب تاثیر قطعی ای که جامعه در فرد دارد آنها نیز این نظامات غلط را بپذیرند و همچون دیگران به رنگ محیط در آیند.

ولی این قاعده در مورد افراد استثنایی به هم می خورد. این افراد استثنایی نه تنها تحت تاثیر شرایط جامعه قرار نمی گیرند، بلکه می کوشند تا جامعه را نیز عوض کنند و آن را از مسیر زشت و زننده ای که دارد، باز دارند؛ و علی علیه السلام از این قبیل افراد بود، او در برابر خود جامعه ای می دید با تمام مشخصات عقب افتادگی. قبل از هر چیز می دید که جامعه از نظر مالی به دو قطب ثروتمند و فقیر تقسیم شده است. اقلیتی ثروتمند در یک طرف، و اکثریتی فقیر و فاقد همه چیز در طرف دیگر قرار گرفته اند.

نظامات غلط و شالوده های نامتناسب اجتماعی این شکاف عمیق اقتصادی را به وجود آورده بود و به صورت "دوری" نیز روز به روز بر وسعت و عمق این شکاف می افزود، همین نظامات فرسوده و ظالمانه اجتماعی موجب می شد که تولید کنندگان ثروت که اکثریت جامعه را تشکیل می دادند، علیرغم حقوق بشری، در اداره امور جامعه خویش نقش نداشته باشند و در نتیجه، جهت سیر گردش اجتماعی در مسیری بر خلاف مصالح واقعی اکثریت بوده باشد.

در آن روز جامعه مکیّان مجلس شورایی داشتند که خود نام "دارالندوه" به آن داده بودند، تمام این امور اجتماعی و حوادث و مشکلات، جنگ، صلح، تجارت، ازدواج و غیره در این مجلس مطرح و درباره آن تصمیم گرفته می شد.

ولی در این مجلس راهی برای مردم و یا نمایندگان واقعی آنان نبود و تنها روسای تیره های قبیله قریش و شخصیت های قدرتمند آنها بودند که در این مجلس شرکت می کردند و تصمیم می گرفتند و آنگاه تصمیم خود را به اکثریت تحمیل می کردند.

افراد قبیله قریش به موجب ثروت و تعداد افراد قبیله و ریشه های خانوادگی طبقه ای ممتاز محسوب می شدند و تمام امتیازات را مخصوص به خود گردانیده بودند. روسای تیره های قریش مناصب مختلف اجتماعی را بین خود تقسیم کرده بودند، و برای هیچ یک از مردم عادی ، امکان تصدی این مناصب نمی رفت، علی علیه السلام می دید که ارزش های اجتماعی و معیارهای سنجش شخصیت بر اساس معادله هایی واهی و غیر معقول قرار گرفته است.

و در نتیجه به جای آن که اهمیت و شخصیت "افراد" بستگی به فضائل اخلاقی، معنویات ، کار، لیاقت و بازده اجتماعی آنان داشته باشد، وابستگی غیر مطلوبی با میزان ثروت، تعداد افراد قبیله، کثرت فرزندان و ریشه های خانوادگی پیدا کرده است.

و همین معیارهای فاسد و غلط است که مانع تجلی و بروز استعدادها و بهره برداری از منابع انسانی شده و اکثریت جمعیت را از هر گونه فعالیتی باز می دارند.

از همه بدتر آن که این مشخصات اجتماعی و اقتصادی که از مظاهر عقب افتادگی جوامع هستند، همانطور که در جامعه های عقب افتاده دنیای امروز موجب بروز حالات روانی بدبختی زائی می شوند، در جامعه عرب آن روز نیز حالات روانی خاصی در انبوه جمعیت به وجود آورده بود. حالاتی که مانع از این می شد که توده وسیع جمعیت به منظور باز یافت حقوق انسانی خود به جنب و جوش بیافتد و احیانا برای تغییر شکل جامعه، و در زنده ساختن حقوق بشری، دست به یک انقلاب سودمند و موثر بزند.

در جامعه آن روز عرب، با آن مشخصات اقتصادی و اجتماعی که داشت، از نظر روانی حالت شخصیت باختگی، ترس، احساس ذلت و حقارت، عادت به تمکین در برابر زورمندان و نظائر اینها نیز به وجود آمده بود و این خود هر گونه تحرک امید بخش اجتماعی را از مردم سلب می کرد.

علی علیه السلام جمعیت بی سواد و نادانی را در برابر خود می دید که حتی از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. به موجب روایات تاریخی، گویا در آن زمان تعداد کسانی که قدرت خواندن و نوشتن داشته اند، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کرده است و تنی چند از تاریخ نویسان نوشته اند که به هنگام بعثت پیامبر گرامی اسلام تنها سیزده تن از مردم جزیزة العرب با سواد بوده اند و خواندن و نوشتن می دانسته اند و می دانیم که یکی از معیارهای تشخیص رشد یا عدم رشد جوامع در دنیای امروز مسئله سواد است.

در بعضی از ممالک پیشرفته و رشد یافته دنیای امروز 94 تا 99 در صد مردم با سوادند در صورتی که در بسیاری از کشورهای رشد نیافته آفریقا و آسیا تعداد باسوادان از10 تا 30 در صد جمعیت تجاوز نمی کند. با این که در این جوامع از هر صد نفر، ده تا سی نفر باسوادند در عین حال در تقسیم بندی های علمی، آنها را جامعه های رشد نیافته تلقی می کنند.

با این توصیف روشن است که جامعه عرب به هنگام ظهور علی علیه السلام که تقریباً صد در صد مردم آن بی سواد بودند، در چه حد از عقب افتادگی و بدبختی های ناشی از آن قرار داشتند. علی علیه السلام اینها را می دید ولی به جای آن که تحت تاثیر مستقیم جامعه قرار گیرد و خود نیز مانند دیگران همرنگ جامعه شود و به همان راهی برود که دیگران رفته اند، تحت تاثیر جهت عکس و مخالف آن قرار گرفت. تاثیری که از جامعه در روح علی منعکس می گشت، این بود که نسبت به نظامات موجود بدبین شود و معیارهای متداول اجتماعی را که موجب پایمال شدن حقوق بشری می گردید، بی ارزش و غیر انسانی تلقی نماید. باید افراد جامعه را انسان بداند و در راه نجات آنها از عقب افتادگی، به تلاش و کوشش برخیزد.

علی کم کم با این افکار بزرگ و بزرگتر می شد. لازم بود که افکار نو و تحول یافته علی در قالب مکتبی صحیح و تکامل یافته شکل گیرد. در درون جامعه تاریک و دود زده آن روز، افکار پردرخشش علی در مغز و روحش تکوین می یافت و به موازات آن نور دیگری نیز، در حال شکل گیری بود. و آن نور همان مکتبی بود که می بایست افکار علی در قالب آن شکل بگیرد، و سپس به نام طرفداری از حقوق بشر و عدالت اجتماعی، به نجات انسانها برخیزد.

در تاریخ بشریت گاه می شود که تمام عوامل دست به دست هم می دهند و جامعه ها را از مسیر عدالت و فضیلت خارج می سازند.

در چنین لحظاتی است که جوامع انسانی به سرعت رو به سقوط و ننگ و بدنامی سیر می کنند، عدالت می میرد، شرف و فضیلت نابود می شود و آزادی محو می گردد. کم کم عقاید غلط و باطل، نظامهای اجتماعی فاسد و ننگین، سیستم های اقتصادی ظالمانه، خوی و عادت مردم می شود و مردم در این همه بدبختی و انحراف غرق می شوند. دیگر حتی بدبختی را هم احساس نمی کنند. سیه روزی و ستمکشی را لازمه حیات تصور می کنند و زندگی را همان منجلابی می دانند که در آن دست و پا می زنند. آنچنان فکر و روحشان تخدیر می شود که حتی به فکر خوشبختی و زندگی بهتر هم نمی افتد. در این موقع است که هر گونه تحرک فکری هم از آنان سلب می گردد و یا بهتر گفته باشیم، ستمگران اجتماع هر گونه فروغ و جنبش فکری را نیز در آنها کشته اند.

و ناگفته پیدا است که این مرحله آخرین درجه بدبختی یک جامعه به حساب می آید. در چنین شرایطی  نیروی یزدانی به کار می افتاد و به منظور نجات انسانها شرایط تحول و نهضتی سعادت بخش را آماده می کرد. در این موقعیت ها بوده است که پیامبران الهی ظهور کرده اند و یا مردانی چون علی (ع) قدم به عرصه حیات نهاده اند، دنیایی که قهرمان بزرگ اسلام علی علیه السلام به آن وارد می شود در چنین شرایطی بوده: مردم در سیه روزی و بدبختی غرق بودند ولی آن را درک نمی کردند، و چون درک نمی کردند به فکر نجات خود هم نمی افتادند.

لازم بود که در چنین شرایطی دست رحمت الهی به سوی مردم دراز شود، و شرایط تحول همه جانبه ای را از هر جهت فراهم سازد.

 

و خداوند در تدارک آماده کردن این شرایط  بود. از یک طرف علی تکوین می یافت، و از طرف دیگر مقدمات تکوین مکتبی بزرگ و پرشکوه و عدالتخواه به نام اسلام فراهم می شد، همان مکتبی که باید علی را در خود پرورش دهد و سپس او را به صورت قهرمانی بزرگ و ستم شکن روانه میدان اجتماع سازد.

این مکتب، مکتب اسلام بود که با دست توانای محمد در جهان پایه گذاری شد. در همان هنگام که چشمان تیزبین علی در جامعه خود به بررسی می پرداخت، از خیلی جلوتر دو چشم قوی و نیرومند دیگر نیز جامعه عرب را مورد بررسی و مطالعه قرار داده بود. این دو چشم از محمد فرزند عبدالله و پسرعموی علی بود.

او نیز چهل سال با دقتی عمیق و همه جانبه، جامعه خود را که سرشار از ننگ حق شکنی بود مطالعه کرد، همین مطالعات بود که او را آماده رهبری کرده بود. آماده کرده بود تا با دستهای توانایش مکتبی بزرگ و آئینی جاودانی پایه گذاری شود. سرانجام محمد به پیامبری مبعوث شد و رسالت جهانی خود را آغاز کرد.

علی در سیمای زندگی محمد به مطالعه و بررسی پرداخت، صفاتی خاص در او مشاهده کرد؛ صفاتی ملکوتی و آسمانی. او را غیر از دیگران یافت. او تا به حال اشخاص را دیده بود که با داشتن عنوان اشرافیت، ملتی را به زنجیر می کشیدند و از خون آنها ارتزاق می کردند؛ مردمی را دیده بود که جز سنگدلی و شقاوت چیزی نی شناختند. مردمی که زیر بنای کاخ های مجللشان را بدن های استخوانی و رنج کشیده انسان های محروم تشکیل می داد. او تاکنون ابوسفیان ها، ابوجهل ها و ابولهب ها را دیده بود.

و اینها شخصیت های کاذبی بودند که در تابلو زندگیشان رقمی از انسانیت و رحم و مروت دیده نمی شد.

و اکنون او در برابر خود، محمد را می بیند.

محمد، شخصیتی که سرتا پا مهر و عاطفه و محبت است، شخصیتی که چهره رنگ پریده بینوایان، دلش را می لرزاند و قلبش را سرشار از غم و اندوه می کند؛ محمدی که حتی نان شب خود را به بینوایان می دهد، محمدی که بر یتیمان پدری می کند و دست پر مهر خود را به سر و روی آنان می کشد.

محمدی که مانند او از بی عدالتی ها و حق کشی ها رنج می برد. علی تموجات فکری شکل نایافته خود را در وجود معنوی پیامبر شکل یافته می دید، می دید که او با قاطعیت بیشتری اوضاع اجتماعی را محکوم می کند و با اندیشه و تفکر نافذتری راه صحیح را ارائه می دهد. علی تحت تاثیر این قاطعیت و این همه شکوه  انسانی که در وجود محمد خلاصه شده بود، قرار گرفت... و به آن حضرت ایمان آورد، و دست بیعت در دست محمد گذارد.

چنین مقدر شده بود که افکار علی نخست در وجود محمد و سپس در قالب آئین اسلام شکل گیرد، و با این شکل گیری، بزرگترین مرد حق و عدالت در صحنه جهان به وجود آید. مردی که به کالبد عدالت اسلامی روح بدمد و صحنه های زنده و گویای آن را بر تابلو حیات پردرخشش خویش ترسیم نماید و چشم اندازی بدیع و خیره کننده در برابر چشمان بشریت بگذارد.


[ چهارشنبه 90/3/25 ] [ 12:20 صبح ] [ امیر زینلی ]

 مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف
قبله را قبله نما/ آمده میر نجف

میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت،اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود
خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود


حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!
حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود


هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!
بال های خویش را دست توسل کرده بود
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت


هنگام نهادن قدم بر سر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




زان سبب ماه رجب ماه خداست
که اندر آن میلاد شاه لافتی ست


شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت:
" چون که صد آمد نود هم پیش ماست"
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد


خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما


با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
---
ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی است


تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



هر کس که شود داخل حصن حیدر
ایمن بود از عذاب روز محشر


جز مهر علی و آل چیزی نبود
سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین


کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران
روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:


ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است

جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون
با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون


هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان


ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



دلم شده غرق سرور و شعف
کعبه شده بهر علی یک صدف


مرغ دلم رها شده به سوی
ایوان باصفای شاه نجف

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 



نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی
از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی


تا جمال خویش را در کعبه حق ظاهر کند
پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



حضرت علی (ع) فرمود: کسی که زبانش را حفظ کند، خداوند عیب او را می پوشاند.

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 



میلاد مرتضی اسدالله حیدر است
جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است


زوجی برای فاطمه حق آفریده است
این زادروز همسر زهرای اطهر است


با کوردل بگو، که بجز شیر حق علی (ع)
جای ولادتش حرم خاص داور است؟

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



حضرت علی (ع) فرمود: قناعت انسان را بی نیاز می کند.


 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 



حضرت علی (ع) فرمود: کار نیک را با منت باطل مکن.


 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 



امام صادق (ع) فرمود: امیرالمومنین مردی بود که بسیار دعا می کرد.


 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 



حضرت علی (ع) فرمود: موج های بلا را ، پیش از آنکه بلا سر رسد، با دعا از خود رفع کنید.

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود


شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود
سلطان سخا و کرم و جود، علی بود
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

تمام لذت عمرم همین است

که مولایم امیرالمومنین است

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



حضرت علی (ع) فرمود: اسلام معنایش تسلیم در برابر دستورات الهی و عمل به آنها می باشد.


[ چهارشنبه 90/3/25 ] [ 12:17 صبح ] [ امیر زینلی ]
   1   2   3      >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : علی حسنی نیا[4]
نویسندگان وبلاگ :
امیر زینلی
امیر زینلی (@)[91]


پیوندهای روزانه
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 55731