ایثارگران ثارالله |
فقه و فقاهتفقه عبارت است از فهم و شناخت احکام فرعى از طهارت تا دیات و این احکام از ادله اربعه استنباط مىشود که مفصلترین و مشروحترین آنها سنت مىباشد که نزد شیعه عبارت است از حدیث پیامبر و اهل بیت. اخلاقعلم الاخلاق، در ابتدا دانش مدون و مرتبى نبوده است؛ فقط در زمینههاى اخلاقى به برخى آیات کریمه از قرآن حکیم و سخنان سرور پیامبران و وصى و خلیفه او و فرزندان بزرگوارشان (درود خدا به روان همه شان) استناد مىشده است. تفسیردر میان روایاتى که به دست ما رسیده است، بخش اعظم آن به تفسیر قرآن مربوط مىشود و حتى برخى مفسران اساس کارشان را بر احادیث قرا دادهاند و اگر شما بخواهید روایات امام صادق (ع) را پیرامون تفسیر آیات بشناسید، باید به «تفسیر مجمع البیان» مراجعه کنید که بسیارى از احادیث جعفرى در مورد تفسیر، در این کتاب آمده است. مؤلف این کتاب گاهى که مىخواهد به نظر اهل بیت اشاره کند؛ آن را طى ذکر حدیثى خاطر نشان مىسازد. علم کلاممقصود ما از علم کلام، آن دانشى است که از هستى و وحدانیت خدا و صفات او و دیگر موضوعات اعتقادى (و باصطلاح ایدئولوژیکى) مانند نبوت، امامت، معاد، عدل و غیره سخن مىگوید؛ آن هم نه هر نوع سخنى، بلکه سخنى بر پایه عقل و منطق صحیح. و هرگز منظور ما از علم کلام آن سلسله بحثهائى نیست که با جدال و نزاع و کشمکش همراه است و بسیارى از انسانها در آن مباحث گمراه مىشوند؛ زیرا بر پایه ذهنیات محدود و به قصد غلبه و برترى جوئى و خودنمائى به بحث و سخن مىپردازند، نه به هدف حقیقت جوئى و بهره جستن از سرچشمه راستین و اصیل علم و دانش. هستىشناسى و یگانه پرستىفصولى از احادیث و سخنان امام صادق (ع)، پیرامون هستىشناسى و وحدانیت خدایتعالى است، که از آن جمله است «توحید مفضل»، و آن سلسله درسهائى است که امام آنها را بر مفضل بن عمرجعفى کوفى یکى از اصحاب و یاران عالم و عامل خویش القاء فرموده و دیگرى رسالهاى است به نام «هلیله» که آن نیز از همین مفضل روایت شده است، با این تفاوت که مفضل رساله نخست را مستقیماً و از دو لب مبارک امام شنیده اما رساله دوم را بطور غیر مستقیم و کتباً از امام روایت نموده است. طب و پزشکىخداوند متعال قرآن را فرو فرستاده و آن را بیان همه چیز قرار داده است. در این کتاب، دانش پزشکى طى دو سه جمله آمده است : «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا» . پس جاى شگفتى نیست که دانایان به علوم قرآن یعنى ائمه اهل بیت، دانایان به طب و پزشکى هم باشند. بعلاوه آنان در بیان طبیعت اشیاء و فواید و مضار آنها و خواص مزاجها آنقدر مطلب گفتهاند که نشانگر اطلاعات گسترده آنها نسبت به این دانش است . علم شیمىبسیارى از دانشمندان اعتراف کردهاند که امام صادق (ع) علم شیمى را مىدانسته و جابربن حیان صوفى طرطوسى نزد او تلمذ مى کرده و این دانش را از وى فرا گرفته است و پانصد رساله در یکهزار برگ در همین مایه تألیف کرده که آنها در واقع متضمن و در بردارنده رسالههاى امام جعفر صادق (ع) مىباشند.13 دانشهاى دیگرمقصود ما از علوم و دانشهائى که به برخى آنها اشاره کرده و توضیح دادیم که مردم آنها را از امام صادق (ع) آموختهاند آن نیست که علوم و دانشهاى حضرتش منحصر به همانها بوده است، بلکه امام به عقیده شیعه امامیه همه چیز را باید بداند و داناترین مردم در همه علوم و فنون و زبان و لغت باشد و این حکم عقل است . 19 [ شنبه 90/7/2 ] [ 8:5 عصر ] [ امیر زینلی ]
1. وصیت امام به زید شحام:زید شحام مىگوید: ابوعبدالله (ع) به من فرمود: به همه کسانى که به نظر تو، مطیع ما هستند و از ما حرف مىشنوند، سلام برسان. 2. وصیت امام به مؤمن الطاق:اى پسر نعمان! از مراء و لجبازى دور باشد که عمل تو را تباه مىسازد و از جدال و کشمکش بپرهیز که تو را هلاک گرداند و از ستیزه جوئیهاى فراوان بپرهیز که تو را از خدا دور مىکند. مردمى در زمان گذشته وجود داشتهاند که سکوت را تمرین مىکردند و شما سخن گفتن و حرف زدن را یاد مىگیرید. 3. وصیت امام به حمران بن اعین:اى حمران! در زندگى خود، به اشخاص پائینتر از خود (در مکنت و دارائى) نظر کن و به مردمى که در توانائى مالى از تو بالاترند نگاه نکن؛ چون در این صورت است که به قسمت و بهره خود قانع و راضى خواهى بود و بدین وسیله، به بهره بیشترى از سوى پروردگارت دست خواهى یافت. 4. وصیت امام به مفضل بن عمر:تو را و خودم را به تقواى الهى و اطاعت از فرمان او سفارش مىکنم؛ زیرا طاعت، ورع، تواضع براى خدا، آرامش، کوشش، عمل به فرمان الهى، خیر خواهى براى رسولان او، تلاش در تحصیل رضاى خداوند، و اجتناب از محرمات الهى همگى از آثار و نتایج تقوى است. بدون تردید آن کس که تقوى پیشه مىسازد، خود را به خواست خدا از آتش برکنار نگاه داشته و به تمام خیر دنیا و آخرت دست یافته است. و هر کس دیگران را به رعایت تقوى و داشتن پروا دعوت و توصیه کند، بهترین موعظه و نصیحت را انجام داده است. خداوند در پرتو لطف و مرحمتش ما را از متقیان و پرواپیشگان قرار دهد.
|
آغاز جنگ تحمیلی از ایلام/ آژیری که برای ایلامیها همیشه قرمز بود | |
هرچند جنگ تحمیلی به طور رسمی از 25 شهریورماه 1359 آغاز شد ولی طبق مدارک و اسناد، 12 روز قبل از آغاز رسمی جنگ یعنی در تاریخ 16 شهریورماه ارتفاعات ایلام با حمله به خاک استان به دست دشمن می افتد. | |
هفته اول مهر ماه هفته بزرگداشت 8 سال دفاع مقدس است و این هفته در اصل، هفته بزرگداشت همه کسانی است که در این دفاع غرورآفرین و مقدس شرکت داشتند. هفته بزرگداشت همه بسیجیان سلحشور است که در مدت 8 سال دفاع مقدس دست از زندگی و خانواده شستند و برای حفاظت از دین و سرزمین مقدس اسلامی خود به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافتند و اجازه ندادند تا دشمن ددمنش رژیم بعث عراق با هدایت آمریکا در کشور ما خودی نشان دهد. هفته بزرگداشت 8 سال دفاع مقدس، در اصل هفته بزرگداشت همه مردم ایران اسلامی است که چه در جبهه و چه در پشت جبهه خالصانه و مردانه ایستادگی کردند و این برای همه آنانی که در خط مقدم می جنگیدند موجب دلگرمی بود.در تاریخ 16 شهریور 59 پاسگاه های مرزی ایلام مورد تهاجم رژیم بعث قرار گرفت و در تاریخ نوزدهم همین ماه به دست دشمن افتاد، یعنی حدودا 12 روز زودتر از اعلام رسمی جنگ ارتفاعات ایلام به دست دشمن افتاد و بعد از تصویب قطعنامه رسمی نیز، جنگ تا سه راهی جند الله ایلام از سوی عراق پیش آمد. به گفته سرهنگ قاسمی جانشین سپاه امیرالمومنین (ع) استان ایلام در واقع جنگ از ایلام آغاز و در ایلام پایان یافت. در خرداد ماه سال 1359 ارتفاعات کله قندی، رضا آباد و 343 مهران سه ماه قبل از آغاز رسمی جنگ زیرآتش عراق قرار گرفت و ارتفاعات استراتژیک میمک در تاریخ 16 شهریور 1359 مورد حمله دشمن قرار گرفت و سه روز پس از آن سقوط کرد.
وجود 420 کیلومتر مرز مشترک استان ایلام و شهرستان مهران با عراق و رشادتهای فراوان در طول هشت سال دفاع مقدس در دفاع از مرزهای کشور با کمترین امکانات، از افتخارات مردم ایلام است. در شهر ما دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست، اینجا شهیدان همیشه زنده اند و دروازه بهشت باز است. هنوز هم بوی باروت و خون از کوچه ها و خیابانهای شهر به مشام می رسد. هنوز هم دیوارها و نخلها شاهد بانگ شهادت و غریو مردانگیست. در شهر ما هنوز هم از کوچه کوچه اش لاله می روید و مادرانی داغدار و صبور بازگشت فرزندان دلبندشان را از نبردی نابرابر چشم انتظارند. هنوز هم پدران شهید از تشییع پیکر فرزند شهیدشان برنگشته، به جبهه ها می روند و هنوز هم شهر تشنه ایثار و از جان گذشتگی است. مردمان سترگ و بزرگ ایلام هنوز هم فرسنگها جلوتر از خط مقدم مرزنگهدار این سرزمین هستند. هنوز هم بوی باروت و خون از میدانهای مین دروازه های شهادت را باز نگهداشته و از ایلام دری به بهشت باز است. روح بلند آیت الله حیدری هنوز هم با دست خالی و با یاران یکدلش جانانه در مقدم ترین خط دفاع از خاک و ناموس سرزمین ایلام پیشقراول سرداران استوار این سرزمین است. به راستی جوانان ورزشکار چوار چه غریبانه در زمین بازی هجرت کردند و خونشان در زمین سبز آن دیار جوشید و خروشید و چه زیبا چون سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) لب تشنه به آسمان پر کشیدند و به بهشت وارد شدند. در آن شبها که نور منورهای جنگ روشنگر خانه های بی سقف مردمان شهر و دیارمان بود زنان و کودکان هر شب با کابوس خمپاره و بمباران به خواب می رفتند. صدای آژیر خطر برای همه مردم ایران نشان از خطر بود اما برای مردم دیار ما بی معنا بود آنجا آژیر نه سفید و نه زرد که همیشه قرمز بود و خطر در کمین، اصلا آنجا خود خطر بود. نخلهای بی سر مهران شاهدان همیشگی ایثارند در نقطه ایثار و در تپه های سرافراز قلاویزان، ارتفاعات کله قندی، چنگوله و بیات در دشت موسیان، فکه و دهلران هنوز هم بوی دفاع مقدس می دهد. به راستی چه غرورآفرین و زیباست یادآوری قصه زنان و مردان و کودکانی که در شدیدترین بمبارانها و حملات دشمن راضی به ترک خاک و دیار خویش نگشته و پرچم مقاومت و دفاع را در کوهها و دشتهای آن سرزمین برافراشتند. مردمانی که از جان گذشته و وصال جانان را آرزو می کردند و هنوز هم آن پرچمها در کوهها و جای جای این دیار مقاوم در احتزازند. آیا دیده اید پدری به دنبال سر گمشده فرزندش در متن بمباران و خون، ندای سرخ دفاع از سرزمینش را رساتر از همیشه به گوش همگان برساند؟ آیا دیده اید مادری با فرزند در شکم، با هزارن هزار آرزو در خاک و خون بغلتد. شنیده اید سوغات اشقیای بعث و منافقین کوردل اعضاء بدن مردمان شهید این سرزمین برای گرفتن پاداشی از صدام بود! به راستی فهمیده اید فهمیده ما در ایلام نه 13 سال ، بلکه 12 سال بیشتر نداشت؟ او همه چیز را بی شک فهمیده بود او راه بهشت را نه در 12 سالگی که بسیار قبل تر از آن یافته بود. چه فرزندانی که از شکم مادرانشان جانباز به دنیا آمدند و هنوز هم میراث دار سالهای جنگ و شهادتند. با هزار درد و بیماری و التیامی که انگار نشانی زخمهایشان را گم کرده است. به راستی می دانید در جای جای ایران اسلامی همیشه خانواده ها نگران سلامتی رزمندگانشان بودند اما در سرزمین ایلام این رزمنده ها بودند که برای سلامتی خانواده هایشان دعا می کردند. زیرا تک تک زنان و مردان و کودکان در متن واقعه پاسدار حریم آن دیار بودند. آنجا همیشه فتح المبین است، همیشه عاشورا و محرم همیشه کربلاست، آنجا موضوع انشای کودکان همیشه والفجر است. تشییع شهدا در همه جای ایران عزیز با حضور پرشور مردم و در میادین مرکزی شهرها به بدرقه ای تاریخی مبدل می شد اما در ایلام به دلیل حملات همیشگی دشمن شهیدان چون مادرشان فاطمه الزهرا (س) شبانه و غریبانه دفن می شدند و کمتر کسی تشییع شهیدی را در آنجا به خاطر دارد. آری سرزمین کوچک ایلام زادگاه بزرگ مردمانیست که در سراسر سالهای حماسه و شهادت و بزرگی عظمت خویش را به تمام دنیا نشان دادند، آنجا که تمام خانه هایشان برای رزمندگان ایستگاه صلواتی بود. بزرگترین مرز مشترک با دشمن در جنگ تحمیلی به بزرگی و شجاعت مردمان این دیار افزود و آنان با درک عمیق این حقیقت در راه حفظ این مرز عزیز جانفشانیها کردند و می کنند. هرچند از امکانات محرومیم اما در هیچ شرایطی وفاداری خود را به نظام مقدس اسلامی از یاد نبرده، نمی بریم و نخواهیم برد |
قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند. ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهایی پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شنهای داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است .
باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .
خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ... آری !
آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند .
قربان آن انگشتی که وقتی برماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید . ای مردم ! به حرم پاک امام قسم ، وقتی « بخشی » در کنج خاکریزی آرام گرفته بود ، تا ساعتها نمی دانستم که خواب است یا شهید گشته ، وقتی می گویم بخشی ، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی می دانید بنویسید ، آنگاه چهره معصومش بر صفحه ظاهر می شود .
ای شهیدان ! گمان می کردیم گذشت زمان ، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود . اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند . ای مردم ! وقتی « برقه ای » تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم .
وقتی می گویم « برقه ای » ، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید . ای مسلمانان ! به خداوندی خدا قسم « لطیفیان » در آخرین کلماتش با بچه ها شوخی می کرد . بروید از شلمچه بپرسید و وقتی می گویم لطیفیان ، شما جدیت و مردانگی را بگیرید و برایش اندام بسازید .
ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لبهای خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم .
هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند .
ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ...
تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود ...