اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

بسم رب شهداء و صدیقین

شناخت مختصرى از زندگانى امام مهدى (عج) - ایثارگران ثارالله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایثارگران ثارالله

شناخت مختصرى از زندگانى امام مهدى (عج) 

صاحب الزمان

دوازدهمین پیشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدى، امام زمان - عجل الله تعالى فرجه - در نیمه شعبان سال 255 هجرى در شهر «سامرأ» دیده به جهان گشود. (1) او همنام پیامبر اسلام (م ح م د) و همکنیه آن حضرت (ابوالقاسم) است. (2) ولى پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلى او نهى فرموده‏اند. (3)

از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (4)، بقیة الله است (5) و مشهورترین آنها «مهدى» مى‏باشد. (6)

پدرش، پیشواى یازدهم حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس »است (7) که بنام «ریحانه»، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است. (8) میزان فضیلت و معنویست نرجس خاتون تا آن حد، والا بود که «حکیمه» خواهر امام هادى - علیه السلام - که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او مى‏نامید. (9)

حضرت مهدى دو دوره غیبت داشت: یکى کوتاه مدّت (غیبت صغرى) و دیگرى دراز مدّت (غیبت کبرى). اولى، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصّه ادامه داشته و دومى، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید. (10)

تولد حضرت مهدى (ع) از دیدگاه علماى اهل سنت

چنانکه در صفحات آینده توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانى که از پیامبر اکرم (ص) رسیده، علماى اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدى را انکار مى‏کنند و مى‏گویند: شخصیتى که پیامبر اسلام از قیام او (پس از غیبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت! (11)

با این حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته‏اند. بعضى از پژوهشگران بیش از صد نفر از آنان را معرفى کرده‏اند. (12)

دیدار حضرت مهدى (ع)

چنانکه در سیره امام حسن عسکرى - علیه السلام - بتفصیل نگاشتیم، از آنجا که حکومت ستمگر عباسى، به منظور دستابى به فرزند آن حضرت و کشتن او، خانه امام را سخت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بر اساس طرح دقیق و منظمى که پیشاپیش، از سوى امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شیعیان) صورت گرفت.

مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف «حکیمه» عمه حضرت عسکرى - علیه السلام - رسیده که از نزدیک شاهد تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بوده است. اما باید توجه داشت که این پنهانکارى به آن معنا نیست که بعدها یعنى در مدت 5 - 6 سال آغاز عمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسى آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه - چنانکه یک نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسکرى نوشتیم - افراد خاصى از شیعیان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل مى‏شدند تا به تولد و وجود وى یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.

دانشمندان ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کرده‏اند (13)، ولى شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکرى - علیه السلام - با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است:

«حسن بن ایوب بن نوح» (14) مى‏گوید:

ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسکرى - علیه السلام - رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید (یکى از وکلاى بعدى امام زمان) بپا خاست و عرض کرد: مى‏خواهم از موضوعى سؤال کنم که درباره آن از من داناترى.

امام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسى بیرون نرفت و مدتى گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا کرد. او بپا خاست. حضرت فرمود: مى‏خواهید به شما بگویم که براى چه به اینجا آمده‏اید؟ همه گفتند: بفرمایید. فرمود: براى این به اینجا آمده‏اید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلى. در این هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه که شبیه‏ترین مردم به امام عسکرى - علیه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:

«این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک مى‏شوید و دینتان تباه مى‏گردد...» (15).

علل سیاسى - اجتماعى غیبت

شکى نیست که رهبرى پیشوایان الهى به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتى میسر است که آنها آمادگى بهره بردارى از این هدایت الهى را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانى در بین مردم ثمرى نخواهد داشت.

متأسفانه فشارها و تضییقاتى که بویژه از زمان امام جواد - علیه السلام - به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیتهاى فوق العاده‏اى که برقرار گردید - به طورى که فعالیتهاى امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید - نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندى از هدایتها و راهبریهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازینرو حکمت الهى اقتضا کرد که پیشواى دوازدهم، بتفصیلى که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعى که آمادگى لازم در جامعه به وجود آید.

البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولى شاید نکته‏اى که گفتیم رمز اساسى غیبت باشد. در روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روى سه موضوع تکیه شده است:

الف - آزمایش مردم‏

چنانکه مى‏دانیم یکى از سنتهاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شکوفا گردد.

در اثر غیبت حضرت مهدى، مردم آزمایش مى‏شوند: گروهى که ایمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مى‏شود و دستخوش شک و تردید مى‏گردند و کسانى که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگى در برابر شدائد، پخته‏تر و شایسته‏تر مى‏گردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مى‏گردند.

امام موسى بن جعفر - علیه السلام - فرمود: هنگامى که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسى شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتى خواهد داشت، به طورى که گروهى از مؤمنان از عقیده خویش بر مى‏گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش مى‏کند...(16)

از سخنان پیشوایان اسلام بر مى‏آید که آزمایش به وسیله غیبت حضرت مهدى، از سخت‏ترین آزمایشهاى الهى است (17). و این سختى از دو جهت است:

9 1 - از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانى مى‏شود بسیارى از مردم دستخوش شک و تردید مى‏گردند. برخى در اصل تولد و برخى دیگر در دوام عمر آن حضرت شک مى‏کنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عمیق، کسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نمى‏ماند. پیامبر اسلام ضمن حدیث مفصلى مى‏فرماید: مهدى از دیده شیعیان و پیروانش غایب مى‏شود و جز کسانى که خداوند دلهاى آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمى‏مانند (18).

2 - از نظر سختیها و فشارها و پیشامدهاى ناگوار که در دوران غیبت رخ مى‏دهد و مردم را دگرگون مى‏سازد، به طورى که حفظ ایمان و استقامت در دین، کارى سخت دشوار مى‏گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار مى‏گیرد. (19)

ب - حفظ جان امام

خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در میان مردم ظاهر مى‏شد، او را مى‏کشتند (چنانکه تفصیل آن را نوشتیم). بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر مى‏افتد و به انجام مأموریت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمى‏گردد.

«زراره»، یکى از یاران امام صادق - علیه السلام - مى‏گوید: امام صادق - علیه السلام - فرمود: امام منتظر، پیش از قیام خویش مدّتى از چشمها غایت خواهد شد.

عرض کردم: چرا؟

فرمود: بر جان خویش بیمناک خواهد بود .(20)

ج - آزادى از یوغ بیعت با طاغوتهاى زمان

پیشواى دوازدهم، هیچ رژیمى را، حتى از روى تقیه، به رسمیت نشناخته و نمى‏شناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل مى‏کند و دین خدا را به طور کامل و بى هیچ پرده پوشى و بیم و ملاحظه‏اى اجرا مى‏کند. بنابراین جاى هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسى و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقى نمى‏ماند.

«حسن بن فضّال» مى‏گوید: امام هشتم فرمود: گویى شیعیانم را مى‏بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم (امام حسن عسکرى) در جستجوى امام خود، همه جا را مى‏گردند اما او را نمى‏یابند.

عرض کردم: چرا غایب مى‏شود؟

فرمود: براى اینکه وقتى با شمشیر قیام مى‏کند، بیعت کسى در گردن وى نباشد. (21)

غیبت صغرى و کبرى

چنانکه گفتیم، غیبت امام مهدى به دو دوره تقسیم مى‏شود: «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى».

غیبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرین نایب خاص امام) یعنى حدود 69 سال بود. (22) در دوران غیبت صغرى، ارتباط شیعیان با امام بکلى قطع نبود و آنان، به گونه‏اى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.

توضیح آنکه: در طول این مدّت، افراد مشخصى (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان «نایب خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان مى‏توانستند به وسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتى گاه به دیدار امام نائل شوند. ازینرو مى‏توان گفت در این مدّت، امام، هم غایب بود و هم نبود.

این دوره را مى‏توان دوران آماده سازى شیعیان براى غیبت کبرى دانست که طى آن، ارتباط شیعیان با امام، حتى در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنى فقهاى واجد شرائط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.

اگر غیبت کبرى یکباره و ناگهان رخ مى‏داد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازیهاى مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغرى، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغرى، و نیز شرفیابى برخى از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد. (23)

با سپرى شدن دوره غیبت صغرى، غیبت کبرى و دراز مدّت امام آغاز گردید که تاکنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانى که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.

غیبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلى، پیشگویى شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتابهاى حدیث ضبط شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا مى‏کنیم:

1 - امیر مؤمنان - علیه السلام - فرمود:

(امام) غایب ما، دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانى‏تر از دیگرى خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانى در اعتقاد به امامتش پایدار مى‏مانند که داراى یقینى استوار و معرفتى کامل باشند. (24)

2 - امام باقر - علیه السلام - فرمود:

(امام) قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکى از آن دو: خواهند گفت: او مرده است...(25)

3 - ابوبصیر مى‏گوید، به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم: امام باقر مى‏فرمود: قائم آل محمد (ص) دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانى‏تر از دیگرى خواهد بود.

امام صادق - علیه السلام - فرمود: بلى، چنین است...(26)

4 - حضرت صادق - علیه السلام - فرمود:

امام قائم دو غیبت خواهد داشت: یکى کوتاه مدّت و دیگرى دراز مدّت...(27)

سیر تاریخ، صحت این پیشگوییها را تأیید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلى فرموده بودند، غیبتهاى دو گانه امام عینیت یافت.

نواب خاص (28)

نایبان خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نوّاب اربعه» نامیده شده‏اند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:

1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى،

2 - ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمرى،

3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى،

4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى.

البته امام زمان - علیه السلام - وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، رى آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مى‏رساندند (29) و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى (30) صادر مى‏شده است. (31) و یا - آن گونه که بعضى از محققان احتمال داده‏اند - سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عامّ و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وکالت و نیابت داشته‏اند (32). مانند:

محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن الیسع (33)، محمد بن ابراهیم بن مهزیار (34)، حاجز بن یزید، محمد بن صالح (35)، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى (36).

1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى

عثمان بن سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامرّأ، «عسکرى» نیز نامیده مى‏شد. در محافل شیعه از او به نام «سمّان» (= روغن فروش) یاد مى‏شد، زیرا به منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مى‏کرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وى تحویل مى‏دادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرى مى‏رساند. (37)او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (38) گفتنى است که عثمان بن سعید قبلاً نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسکرى - علیهما السلام - بوده است. «احمد بن اسحاق» که خود از بزرگان شیعه مى‏باشد، مى‏گوید:

روزى به محضر امام هادى رسیدم و عرض کردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضر و وقتى هم که حاضرم همیشه نمى‏توانم به حضر شما برسم. سخن چه کسى را بپذیرم و از چه کسى فرمان ببرم؟

امام فرمود: «این ابو عَمرو (عثمان بن سعید عَمرى)، فردى امین و مورد اطمینان من است، آنچه به شما بگوید، از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما برساند، از طرف من مى‏رساند».

احمد بن اسحاق مى‏گوید: پس از رحلت امام هادى - علیه السلام - روزى به حضور امام عسکرى - علیه السلام - شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.

حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عَمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما برساند از طرف من مى‏رساند. (39)

پس از رحلت امام عسکرى، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعدى انجام داد.(40) نیز همو بود که روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسکرى - علیه السلام - و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را که گروهى از شیعیان یمن اورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینکه با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدى خواهد بود. (41) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى که شرح آن در اوائل این بخش گذشت - حضرت خطاب به حاضران فرمود:

آنچه عثمان (بن سعید) مى‏گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست. (42)

تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال داده‏اند او بین سالهاى 260 - 267 در گذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال 280 دانسته‏اند. (43)

2 - محمد بن عثمان بن سعید عَمرى

محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شیعیان (44) و از یاران مورد اعتماد امام عسکرى - علیه السلام - بود، چنانکه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» که به چه کسى مراجعه کند؟ فرمود: عَمرى (عثمان بن سعید)، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مى‏رسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من مى‏گویند. سخنان آنان را بشنو از آنان پیروى کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند. (45)

پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعى مبنى بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش «محمد» صادر شد. (46)

«عبد الله بن جعفر حِمیرى» مى‏گوید: وقتى که عثمان بن سعید در گذشت، نامه‏اى با هما خطى که قبلاً امام با آن با ما مکاتبه مى‏کرد، براى ما آمد که در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعید) به جاى پدر منصوب شده بود. (47)

همچنین اما، ضمن توقیعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن یعقوب»، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً مى‏زیست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است (48).

ابو جعفر تألیفاتى در فقه داشته است که پس از وفاتش، به دست حسین بن روح، سومین نایب امام (و یا به دست ابو الحسن سمرى، نایب چهارم) رسیده است. (49)

محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدّت، وکلاى محلّى و منطقه‏اى را سازماندهى و بر فعالیتشان نظارت مى‏کرد و به اداره امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع‏هاى متعددى از ناحیه امام صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. (50)

او پیش از مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد، و دقیقاً در همان تاریخى که گفته بود، در گذشت. (51)

3 - ابو القاسم حسین بن روح نوبختى

در روزهاى آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام، جنشین من و نایب امام «ابو القاسم حسین بن روح نوبختى» خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید. (52)

حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نایب دوم بود و عَمرى از مدتها پیش، براى تثبیت امر نیابت او زمینه سازى مى‏کرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع مى‏داد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود. (53)

حسین بن روح، کتابى در فقه شیعه به نام «التأدیب» تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در یک مسئله، همگى مطابق فتاواى فقهاى شیعه است. (54) بعضى از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وى را تحسین کرده و مى‏گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است. (55) نوبختى در دوران حکومت «مقتدر»، خلیفه عباسى، به خدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. (56) و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست. (57)

4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى (58)

به فرمان امام عصر (ع) وبا وصیت و معرفى نوبختى، پس از حسین بن روح، على بن محمد سمرى منصب نیابت خاص و اداره امور شیعیان را عهده دار گردید. (60)

سمرى از اصحاب و یاران امام عسکرى - علیه السلام - بوده است. (61) او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعى از ناحیه امام به این مضمون خطاب به وى صادر شد:

اى على بن محمد سمرى! خداوند در سوک فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینى خویش مگمار. دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمین ازستم خواهد بود. افرادى نزد شیعیان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص) خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانى» و «صیحه آسمانى» (62) چنین ادعایى بکند، دروغگو و افترا زننده است و هیچ حرکت و نیرویى جز به خداوند عظیم نیست. (63)

در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابو الحسن سمرى از دنیا رفت. (64) پیش از مرگش از وى پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسى را معرفى کنم. (65)

با در گذشت ابو الحسن سمرى دوره جدیدى در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبرى معروف است و ما در صفحات آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد.


[ جمعه 90/4/24 ] [ 9:22 عصر ] [ امیر زینلی ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : علی حسنی نیا[4]
نویسندگان وبلاگ :
امیر زینلی
امیر زینلی (@)[91]


پیوندهای روزانه
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 55660