ایثارگران ثارالله |
اوصاف پیامبراکرم صلوات الله علیهدر مورد بعثت نبی اکرم حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله، سخنهای بسیاری گفته شده و شاعران، ادیبان، حکیمان و نویسندگان، هر یک به فراخور حال خود، این واقعه شگرف را به نظم و نثر کشیده اند. اما هیچ کس مانند خاندان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، که در درک اسرار بعثت، یگانه همه اعصار و در شیوایی و رسایی سخن، سرآمد روزگار بوده اند، نتوانسته است حق مطلب را ادا کند و چنان که شایسته این رویداد عظیم است در مورد آن سخن گوید. از این رو گزیده ای از بیانات گل سرسبد خاندان رسالت، امیر بیان مولا علی بن ابی طالب علیه السلام را تقدیم می نماییم. " فتأس بنبیک الأطیب الأطهر( صلی) فان فیه أسوة ... فعند الصباح بحمد القوم السری."؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان، و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد، و محبوب ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند، و گام بر جایگاه قدم او نهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر، و شکمش از همه خالی تر بود، دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز می دانست. اگر در ما نباشد جز آن که آنچه را خدا و پیامبرش دشمن می دارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش کوچک شمارند، بزرگ بداریم، برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمان های او کافی بود!. و همانا پیامبر" که درود خدا بر او باد" بر روی زمین می نشست و غذا می خورد، و چون برده، ساده می نشست، و با دست خود کفش خود را وصله می زد، و جامه خود را با دست خود می دوخت، و بر الاغ برهنه می نشست، و دیگری را پشت سر خویش سوار می کرد. پرده ای بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویر در آن بود، به یکی از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن می افتد به یاد دنیا و زینت های آن می افتم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه کن کرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس یاد دنیا را از جام خویش بیرون کرد، و دل از دنیا بَرکند، و چشم از دنیا پوشاند. و چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تو نشانه هایی است که تو را به زشتی ها و عیب های دنیا راهنمایی کند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نزدیکان خود گرسنه به سر می برد. و با آن که مقام و منزلت بزرگی داشت، زینتهای دنیا از دیده او دور ماند. پس تفکر کننده ای باید با عقل خویش به درستی اندیشه کند که: آیا خدا، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به داشتن این صفتها اکرام فرمود یا او را خوار کرد؟ اگر بگوید: خوار کرد، دروغ گفته و بهتانی بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اکرام کرد، پس بداند، خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای او گستراند و از نزدیک ترین مردم به خودش دور نگهداشت. پس پیروی کننده باید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جای قدم او بگذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نمی باشد، که همانا خداوند، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و کاخ های مجلل نساخت ( سنگی بر سنگی نگذاشت) تا جهان را ترک گفت، و دعوت پروردگارش را پذیرفت. وه! چه بزرگ است منتی که خدا با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرموده، رهبر پیشتازی که باید او را پیروی کنیم و پیشوایی که باید راه او را تداوم بخشیم. به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکی به من گفت:" آیا آن را دور نمی افکنی؟" گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند.(31) - نهاد اصلی وجود پیامبر<\/h4>" حتی افضت کرامة الله سبحانه و تعالی الی محمد(ص) ... و غباوة من الأمم."؛ تا این که کرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، و نهال وجود او را در اصیل ترین وعزیزترین سرزمین ها کاشت و آبیاری کرد، او را از همان درختی که دیگر پیامبران و اَمنیان خود را از آن آفرید به وجود آورد، که عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت وجودش از بهترین درختان است، در حرم أمن خدا رویید، و در آغوش خانواده کریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسی به میوه آن نمی رسید. پس، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشوای پرهیزکاران، و وسیله بینایی هدایت خواهان است، چراغی با نور درخشان، و ستاره ای فروزان، و شعله ای با برق های خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگی او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حکم او عادلانه است. خدا او را زمانی مبعوث فرمود که با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نیکوکاری فاصله گرفته، و امت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.(32) - طبیب دوّار<\/h4>" واختاره من شجرة الأنبیاء، و مشکاة الضیاء و ذؤابة العلیاء... متتبع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحیرة."؛ پیامبر(ص) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء(33) از چراغ های برافروخته در تاریکی ها، و از سرچشمه های حکمت برگزید. پیامبر طبیبی است که برای درمان بیماران سیار است. مرهم های شفابخش او آماده، و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته. برای شفای قلب های کور و گوش های ناشنوا و زبان های لال آماده، و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است.(34) - گزینش خدا<\/h4>" أرسله بالضیاء، و قدمه فی الاصطفاء ... عن یمین و شمال."؛ خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با روشنایی اسلام فرستاد، و در گزینش، او را بر همه مقدم داشت؛ با بعثت او شکاف ها را پُر، و سلطه گران پیروز را در هم شکست، و سختی ها را آسان، و ناهمواری ها را هموار فرمود تا آن که گمراهی را از چپ و راست تار و مار کرد.(35) - پارسایی پیامبر<\/h4>" قد حقر الدنیا و صغرها، و أهون بها و هونها،... و دعا إلی الجنة مبشراً و خوف من النار محذراً."؛ پیامبر(ص) دنیا را کوچک شمرده و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار می شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی فرمود و می دانست که خداوند برای احترام به ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پیامبر(ص) از جان و دل به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند. دوست می داشت که زینت های دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد، یا اقامت در آن را آرزو نکند، و برای تبلیغ احکامی که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد، و امت اسلامی را با هشدارهای لازم نصیحت کرد، و با بشارت ها مردم را به سوی بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهیز داد.(36) - قرارگاه پیامبر(ص)<\/h4>" مستقرة خیر مستقر، و منبته اشرف منبت... و صمته لسان."؛ قرارگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد کرد، دل های نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیده ها به سوی اوست. خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن کرد و آتش دشمنی ها را خاموش کرد. با او میان دلها الفت و مهربانی ایجاد کرد و نزدیکانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذلیل و محروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزانی خودسر ذلیل شدند. گفتار او روشنگر واقعیت ها، و سکوت او زبانی گویا بود.(37) - مصلح جامعه بشریت<\/h4>" فصدع بما أمربه، و بلغ رسالات ربه... والضغائن القادحة فی القلوب."؛ پیامبر اسلام (ص) آنچه را که به او ابلاغ شد آشکار کرد، و پیام های پروردگارش را رساند. او شکاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنی ها و کینه های برافروخته در دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار کرد.(38) پس از بیان این تفاسیر در باب بعثت، دریافتیم که پیامبران با تعالیم و برنامه های خود، روح و روان ما را که با یک سلسله صفات عالی روحیات و احساسات پاک، عجیبن شده است را به مقتضای فطرت باز می گردانند. پبامبران وظیفه دارند که احکام فطرت و وجدان را برای انسان بازگو نمایند و او را به صفاتی که در خود نهفته است متوجه سازد. مربیان الهی با نور وحی و برنامه ای صحیح شرایط رشد و نمو را برای انسان فراهم می سازند و انحرافات را تعدیل می نمایند. و در یک کلام انسان را به تکامل که هدف خدا از خلقت بوده است، می رسانند و او را در مسیر صحیح خدایی قرار داده تا طی طریق نماید که سعادت بشر در آن نهفته است. [ پنج شنبه 90/4/9 ] [ 1:5 صبح ] [ امیر زینلی ]
از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت
1- و از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت یکى این است که آن حضرت بنا به نقل صاحب کتاب مکارم الاخلاق وقتى مىخواست موى سر و محاسن شریف خود را بشوید با سدر مىشست. (58)
2- و در جعفریات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على(ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) همیشه موى خود را شانه می زد و اغلب با آب شانه مىکرد و مىفرمود: آب براى خوشبو کردن مؤمن کافى است. (59)
3- و در کافى به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: یکى از سنتها گرفتن ناخن ها است.
4- و در فقیه مىگوید: روایت شده که یکى از سنتها، دفن کردن مو و ناخن و خون است. (60)
5- و نیز به سند خود از محمد بن مسلم نقل مىکند که از حضرت ابى جعفر از خضاب پرسید، آن جناب فرمود: رسول خدا(ص) همواره خضاب می کرد. (61)
6- و در کتاب مکارم است که رسول خدا(ص) همواره روغن به بدن خود مىمالید. (62)
آداب آن جناب در سفر
1- و از جمله آداب آن حضرت در سفر ـ به طورى که در فقیه به سند خود از عبدالله سنان از ابى جعفر(ع) نقل کرده ـ این بود که: آن جناب بیشتر در روز پنج شنبه مسافرت مىکرد. (77)
و در این معنا احادیث بسیارى است.
2- و در کتاب امان الاخطار و کتاب مصباح الزائر آمده است که صاحب کتاب عوارف المعارف گفته: رسول خدا هر وقت مسافرت می رفت پنج چیز با خود برمىداشت: 1 ـ آئینه 2 ـ سرمه دان 3 ـ شانه 4 ـ مسواک 5 ـ و در روایت دیگرى دارد که مقراض را هم همراه خود مىبرد. (78)
این روایت را در کتاب مکارم و جعفریات نیز نقل کرده است.
3- و در کتاب مکارم از ابن عباس نقل کرده که گفت: رسول خدا (ص) وقتى راه مىرفت طورى با نشاط مىرفت که به نظر مىرسید خسته و کسل نیست. (79)
4- و در فقیه به سند خود از معاویة بن عمار از ابى عبدالله (ع ) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) در سفر هر وقت از بلندی ها سرازیر مىشد مىگفت: "لا اله الا الله" و هر وقت بر بلندی ها بالا مىرفت مىگفت: "الله اکبر". (80)
5- و در کتاب لب اللباب تالیف قطب روایت شده که رسول خدا (ص) از هیچ منزلى کوچ نمىکرد مگر این که در آن منزل دو رکعت نماز مىخواند و مىفرمود: این کار را براى این مىکنم که این منازل به نمازى که در آنها خواندهام شهادت دهند. (81)
6- و در کتاب فقیه مىگوید: رسول خدا(ص) وقتى با مؤمنین خدا حافظى مىفرمود مىگفت : خداوند تقوا را زاد و توشه شما قرار دهد، و به هر خیرى مواجهتان سازد و هر حاجتى را از شما برآورده کند و دین و دنیاى شما را سالم و ایمن سازد و شما را به سلامت و با غنیمت فراوان برگرداند. (82)
روایاتى در باره آداب حضرتش در پوشاک و متعلقات آن
1- و از جمله آداب آن حضرت در پوشیدنىها و متعلقات آن یکى همان است که غزالى در کتاب احیاء العلوم نقل کرده که: رسول خدا(ص) هر قسم لباسى که برایش فراهم می شد مىپوشید، چه لنگ، چه عبا، چه پیراهن، چه جبه و امثال آن، و از لباس سبز رنگ خوشش مىآمد، و بیشتر لباس سفید مىپوشید و مىفرمود:
زنده هاى خود را سفید بپوشانید و مردههاى خود را هم در آن کفن کنید، و بیشتر اوقات قبائى را که در جوف آن لایه داشت مىپوشید، چه در جنگ و چه در غیر آن، و براى آن حضرت قبائى بود از سندس که وقتى آن را مىپوشید از شدت سفیدى به زیبائیش افزوده مىشد، و تمامى لباسهایش تا پشت پایش بلند بود، و إزار را روى همه لباسها مىپوشید و آن تا نصف ساق پایش بود. و همواره پیراهنش را با شال مىبست و چه بسا در نماز و غیر نماز کمربند آن را باز مىکرد، و آن حضرت عبائى داشت که با زعفران رنگ شده بود، و بسیار اتفاق مىافتاد که تنها همان را به دوش گرفته و با مردم به نماز مىایستاد، کما این که بسیار مىشد که تنها یک کساء مىپوشید ، و براى آن حضرت کسائى بود که بار لائیش پشم بود و آن را مىپوشید و مىفرمود:
من هم بندهاى هستم و لباس بندهها را مىپوشم، علاوه بر این، دو جامه دیگر هم داشت که مخصوص روز جمعه و نماز جمعهاش بود، و بسیار اتفاق مىافتاد که تنها یک سرتا سرى مىپوشید بدون جامه دیگر و دو طرف آن را در بین دو شانه خود گره می زد، و غالبا با آن سرتا سرى بر جنازهها نماز می خواند و مردم به آن جناب اقتدا مىکردند، و چه بسا در خانه هم تنها با یک إزار نماز مىخواند و آن را به خود مىپیچید و گوشه چپ آن را به شانه راست و گوشه راستش را به شانه چپ مىانداخت. و چه بسا نماز شب را با إزار اقامه مىکرد و آن طرفش را که طره داشت به دوش مىافکند و با این حالت نماز مىگذاشت، و نیز آن حضرت کساء سیاه رنگى داشت که آن را به کسى بخشید، ام سلمه پرسید: پدر و مادرم فدایت باد کساء سیاه شما چه شد؟ فرمود : به دیگرى پوشاندمش، ام سلمه عرض کرد هرگز زیباتر از سفیدى تو در سیاهى آن کسا ندیدم .
انس مىگوید: خیلى از اوقات آن حضرت را مىدیدم که نماز ظهر را با ما، در یک شمله (قطیفه کوچک) مىخواند در حالتى که دو طرفش را گره زده بود، رسول خدا (ص) همیشه انگشتر به دست مىکرد، و بسیار مىشد که از خانه بیرون مىآمد در حالى که نخى به انگشترى خود بسته بود تا به آن وسیله به یاد کارى که مىخواست انجام دهد بیافتد، و با همان انگشتر نامهها را مُهر مىکرد و مىفرمود مهر کردن نامهها بهتر است از تهمت، خیلى از اوقات شب کلاه، در زیر عمامه و یا بدون عمامه به سر مىگذاشت و خیلى از اوقات آن را از سر خود برمىداشت و به عنوان ستره (84) پیش روى مىگذاشت و به طرف آن نماز مىکرد، و چه بسا که عمامه به سر نداشت تنها شالى به سر و پیشانى خود مىپیچید، رسول خدا (ص) عمامهاى داشت که آن را "سحاب" مىگفتند، و آن را به على(ع) بخشید، و گاهى که على(ع) آن را به سر مىگذاشت و مىآمد رسول خدا (ص) مىفرمود على دارد با "سحاب" مىآید.
همیشه لباس را از طرف راست مىپوشید و مىگفت: "الحمد لله الذى کسانى ما اوارى به عورتى و اتجمل به فى الناس؛ حمد خدائى را که مرا به چیزى که خود را به آن پنهان کنم و خود را در بین مردم به آن زینت دهم پوشانید" و وقتى لباسى از تن خود بیرون مىکرد از طرف چپ آن را از تن خارج مىنمود، و هر وقت لباسى نو مىپوشید، لباس کهنهاش را به فقیرى مىداد و مىگفت: هیچ مسلمانى نیست که با لباس کهنه خود مسلمانى را بپوشاند و جز براى خدا نپوشاند مگر این که آنچه را که از او پوشانیده از خودش در ضمانت خدا و حرز و خیر او خواهد درآمد، هم در دنیا و هم در آخرت.
و آن حضرت زیراندازى از پوست داشت که بار آن از لیف خرما بود، و در حدود دو ذراع طول و یک ذراع و یک وجب عرض داشت، و عبائى داشت که آن را هر جا که مىخواست بنشیند دو تا کرده و زیرش مىگسترانیدند، و غالبا روى حصیر مىخوابید.
آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنىها
1- و از جمله آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنی ها و متعلقات سفره یکى آنست که در کتاب کافى آن را به سند خود از هشام بن سالم و غیر او از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) هیچ چیزى را دوست تر از این نمىداشت که دائما گرسنه و از خدا خائف باشد. (103)
2- و در کتاب احتجاج به سند خود از موسى بن جعفر از آباى گرامیش از امام حسین (ع) حدیث طویلى نقل کرده که همه، جوابهائى است که على(ع) در پاسخ سؤالات مردى یهودى از اهل شام مىداده، در ضمن مىرسد به اینجا که یهودى از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: مردم مىگویند عیسى مردى زاهد بوده آیا همینطور است؟
حضرت فرمود: آرى چنین است ولیکن محمد(ص) از همه انبیاء زاهد تر بود، زیرا هیچ وقت سفرهاى از طعام برایش چیده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم هیچ وقت شکمش سیر نشد و سه شبانه روز گرسنه مىماند. (104)
3- و در امالى صدوق از عیص بن قاسم روایت شده که گفت: خدمت حضرت صادق(ع) عرض کردم حدیثى از پدرت روایت شده که فرمود: رسول خدا (ص) از نان گندم سیر نشد، آیا این روایت صحیح است. فرمود: نه، زیرا رسول خدا(ص) اصلا نان گندم نخورد، و از نان جو هم یک شکم سیر نخورد. (105)
4- و در کتاب دعوات قطب روایت شده که رسول خدا(ص) در حال تکیه غذا نخورد مگر یک مرتبه که آن هم نشست و از در معذرت گفت: بارالها من بنده و رسول توام. (106)
این معنا را کلینى و شیخ به طریق زیادى نقل کردهاند و هم چنین صدوق و برقى و حسین بن سعید نیز در کتاب زهد آورده اند.
[ پنج شنبه 90/4/9 ] [ 1:3 صبح ] [ امیر زینلی ]
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد *** نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد *** به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد *** طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد چو زر عزیز وجودست شعر من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد خیال آب خضر بست و جام کیخسرو به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد *** ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد [ پنج شنبه 90/4/9 ] [ 1:1 صبح ] [ امیر زینلی ]
مختصری از زندگی شهید دکتر بهشتیآیة الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی در دوم آبان سال 1307 در محله لومبان اصفهان به دنیا آمد. شهید بهشتی تحصیلات خود را تا پایان سال دوم دبیرستان در آن شهر گذراند. به خاطر علاقه شدیدی که به علوم اسلامی داشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد. دروس علمی را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و در سال 1325 راهی حوزه علمیه قم گردید. ایشان پس از طی یک سلسله آموزش ها و کسب فیض از محضر اساتید و مراجع، به خصوص امام خمینی (ره) با عده ای از فضلای حوزه، درس اصول و فقه آیة الله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بود بنیانگذاری کرد. همچنین به همراه دوستان دیگرچون آیة الله شهید مطهری و فقهای دیگر در درس خارج امام خمینی ( ره) حاضر شدند. شهید بهشتی پس از اخذ دیپلم در سال 1330 دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامی و همچنین در سال 1338 دوره دکترای این دانشکده را به پایان رسانید. وی از سال 1330 تدریس در دبیرستانهای قم را آغاز کرد و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تاسیس نمود. از جمله خدمات فرهنگی ارزنده شهید بهشتی، می توان ایجاد امکانات آموزش زبان و علوم روز را برای فضلای حوزه علمیه قم نام برد. درهمین رابطه کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان قم را پایه گذاری کرد. شهید بهشتی در سال 1342 مدرسه علمیه حقانی را تاسیس کرد و به کمک جمعی از فضلای حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتی پیرامون حکومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت " ساواک" از قم به تهران انتقال یافت و در سال 1343 در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینی مدارس شرکت کرد و یک سال بعد یعنی در سال 1344 به آلمان عزیمت کرد. در آنجا علاوه بر یک سلسله آموزشها و حرکتها که به طور طبیعی ناشی از اصالت فکری و عمق مغز ایدئولوژیک وی بود به بنیانگذاری گروه فارسی زبان در انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا اقدام کرد. شهید بهشتی در سال 1349 به تهران بازگشت و جلسات تفسیر قرآن ایجاد کرد . در همین رابطه با همکاری شهید دکتر باهنر و دیگران در آموزش و پرورش مشغول تهیه کتاب تعلیمات دینی مدارس شدند. در آذرماه 1357، ضمن تلاش گسترده ای جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران به اتفاق شهیدان استاد مطهری و دکتر مفتح و آیات عظام مهدوی کنی و امامی کاشانی کوشید وجمعی دیگراز علمای مبارز درسراسر ایران به عنوان یک هسته اساسی از آن حمایت کرده و به آن پیوستند. طی سالهای 1329 تا 1332 در دفاع از حکومت ملی دکتر مصدق به همراه روحانیت مبارز از چهره های فعال و کارسازی بود که در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان نقش مهمی داشت. بهشتی تنها، مرد علم و بیان و قلم نبود بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید. به ویژه ازآغاز قیام امام خمینی (ره) در سال 1341، به همکاری با جمعیتهای مؤتلفه اسلامی برخاست و به عضویت شورای روحانیت آن انتخاب گردید. او در برگزاری راه پیمایی های عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورای 57 نقشی مؤثر داشت. سخنرانیهای پرشور شهید مخصوصاً در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان " عج" تحرک فراوانی به مردم داد. هنگامی; که امام (ره) در پاریس بودند، برای تبادل نظر با امام (ره) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام(ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبری کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود. شهید بهشتی هنگام شهادت علاوه بر رهبری حزب جمهوری اسلامی و عضویت شورای انقلاب، رئیس دیوان عالی کشور نیز بود.
شهید بهشتی از دیدگاه امام خمینیاین پیشامد برای همه ملت ما ناگواربود و اشخاصی که برای خدمت ، خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزاراین کشور بودند اشخاصی بودند که آنقدری که من آنها می شناسم، از ابرار بوده اند . اشخاصی متعهد بوده اند که در راس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشترمی شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متاثرهستم، شهادت ایشان درمقابل اوناچیز است و مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی که بیشترمتعهدند، موثرتردرانقلابند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار داده اند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمت ها، تهمت های ناگوار به ایشان می زدند. ازآقای بهشتی اینها می خواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را می شناختم و بر خلاف آنچه این بی انصاف ها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می دانستم و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغل های دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند . اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند و اینطور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهائی که انحصار طلب بودند و می خواستند بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند. ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابر قدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند. مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پرافتخاراسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزش های انسانی ، گوهرهای گرانبهائی نیستند که اسلاف صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگبهانی از آن وقف نمودند؟ مگرما پیروان پاکان سر باخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگردشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزش انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمن های فضیلت می توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند؟ بگذار این ددمنشان که جز به " من" و " ما" های خود نمی اندیشند و " یأکلون کماتأکل الانعام" عاشقان راه حق را ازبند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند. ننگتان باد تفاله های شیطان و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتکاران بین المللی که در سوراخ ها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر ابر قدرت ها برخاسته است، به خرابکاری های جاهلانه می پردازید. عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید. شما ملتی را که برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ ده ها جوان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بی مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته اید. شما ملتی را که معمولاً در تخت های بیمارستان ها آرزوی شهادت می کنند ویاران را با به شهادت دعوت می کنند، نشناخته اید. شما کوردلان با آنکه دیده اید با شهادت رساندن شخصیت های بزرگ ، صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر می شود، می خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. توانستید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ی ناسزا و تهمت های ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوائی همه تان بر سربازارها زده شد، در سوراخ ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده اید که به خیال خام خود ملت شهید پرور فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. اکنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید و ما مصمم هستیم که روزی رخش ببینیم و این جان که از اوست تسلیم وی کنیم. ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافرازاست که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند. ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی از خلق را گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند . گیرم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟ جز آنکه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب می باشی . ما گر چه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادم که هر یک برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ما گر چه برادران بسیار متعهدی را از دست دادیم که " اشداء علی الکفار رحماء بینهم" بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجره ای ثمربخش به شمار می رفتند، لکن سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت با اتحاد و اتکال به خدای بزرگ هر کمبودی را جبران خواهد کرد. ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایی مواج به پیش می رود و در مقابل ابرقدرت ها و تفاله های آنان با صفی مرصوص ایستاده است و شما درماندگان عاجزرا که درسوراخ ها خزیده اید و نفس های آخررا می کشید به جهنم می فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است.
شرح ماجرای انفجار بمبساعت 30 : 20 روز یکشنبه 7 تیر 1360، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هیأت دولت و ...) به تدریج به سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه ی تهران وارد شدند. نوای ملکوتی قرآن کریم در فضای سالن طنین انداخته بود و صالحان را بشارت تحقق وعده ی الهی می داد. پس از پایان قرائت قرآن کریم و اعلام برنامه، آیت الله بهشتی آغاز سخن نمود. بحث درباره ی تورم بود، اما عده ای از اعضا خواسته بودند که راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. دکتر بهشتی سخنانش را با این جملات آغاز کرد: ما بار دیگر نباید اجازه دهیم، استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند، انتخاب شوند. این کلمات که از لبان حقگوی ایشان بیرون تراوید. ناگهان برقی جهید و نوری خیره کننده و صدایی مهیب برخاست. زمین تکان سختی خورد و دیوارها به شدّت لرزید. در کمتر از ثانیه ای از سالن جز تلی از خاک چیزی باقی نماند. بیش از هفتاد تن از بهترین عزیزان انقلاب، زیر خروارها خاک مدفون شدند و روح فرزندان رشید اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ایثار در ملکوت اعلی به پرواز درآمد. همگان ذکر خدا بر لب به سوی وعده گاه الهی رهسپار شدند و بدین ترتیب جنایتی که تاریخ بشری شبیه بدان را در صفحات خود ثبت نکرده و به یاد نداشت، به وقوع پیوست و توحش غربی و نفاق داخلی، همگام با هم به جشن شهادت فرزندان امام خمینی «قدس سره» پایکوبی کردند. عامل بمب گذاری، منافق نفوذی به نام محمّدرضا کلاهی بود که خود جزء نیروهای خدماتی حزب به حساب می آمد و پس از انفجار موفق به فرار گردید و راهی فرانسه شد.
اسامی شهدای انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی1- آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی - رییس دیوان عالی کشور 2- رحمان استکی - نماینده ی مردم شهرکرد 3- دکتر سید محمد باقری لواسانی - نماینده ی مردم تهران 4- دکتر سید رضا پاک نژاد - نماینده ی مردم یزد 5- علیرضا چراغ زاده دزفولی - نماینده ی مردم رامهرمز 6- حجت الاسلام غلامحسین حقانی - نماینده ی مردم بندرعباس 7- حجت الاسلام محمد علی حیدری - نماینده ی مردم نهاوند 8- حجت الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی - نماینده ی مردم زابل 9- عباس حیدری - نماینده ی مردم بوشهر 10- دکتر سید شمس الدین حسینی نایینی - نماینده ی مردم نایین 11- سید محمد کاظم دانش - نماینده ی مردم شوش و اندیمشک 12- علی اکبر دهقان - نماینده ی مردم تربت جام 13- دکتر عبدالحمید دیالمه - نماینده ی مردم بوشهر 14- حجت الاسلام دکتر غلامرضا دانش آشتیانی - نماینده ی مردم تفرش و آشتیان 15- حجت الاسلام سید فخر الدین رحیمی - نماینده ی مردم ملاوی لرستان 16- سید محمد جواد شرافت - نماینده ی مردم شوشتر 17- میربهزاد شهریاری - نماینده ی مردم رودباران 18- حجت الاسلام محمد حسین صادقی - نماینده ی مردم درود و ازنا 19- دکتر قاسم صادقی - نماینده ی مردم مشهد 20- حجت الاسلام سید نور الله طباطبایی نژاد - نماینده ی مردم اردستان 21- حجت الاسلام حسن طیبی - نماینده ی مردم اسفراین 22- سیف الله عبدالکریمی - نماینده ی مردم لنگرود 23- حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی - نماینده مردم ساری 24- حجت الاسلام عمادالدین کریمی - نماینده ی مردم نوشهر 25- حجت الاسلام محمد منتظری - نماینده ی مردم نجف آباد 26- عباسعلی ناطق نوری - نماینده ی مردم نور 27- مهدی نصیری لاری - نماینده ی مردم لارستان 28- حجت الاسلام علی هاشمی سنجانی - نماینده ی مردم اراک 29- دکتر حسن عباسپور - وزیر نیرو 30- دکتر محمد علی فیاض بخش - وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور 31- دکتر محمود قندی - وزیر پست و تلگراف و تلفن 32- موسی کلانتری - وزیر راه و ترابری 33- دکتر جواد اسد اله زاده - معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی 34- عباس ارشاد - معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستی 35- مهدی امین زاده - معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی 36- محمد صادق اسلامی - معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بارزگانی 37- مهندس محمد تفویضی زواره - معاون وزارت راه و ترابری 38- دکتر هاشم جعفری معیری - معاون امور مالی وزارت بهداری 39- ایرج شهسواری - معاون وزارت آموزش و پرورش 40- عباس شاهوی - معاون وزارت بازرگانی 41- دکتر حسن عضدی - معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی 42- حبیب الله مهمانچی - معاون امور پارلمانی و هماهنگی وزارت کار 43- غلامعلی معتمدی - معاون رفاه تعاون وزارت آموزش و پروش 44- سید کاظم موسوی - معاون وزارت آموزش و پرورش 45- حسن اجاره دار (حسنی) - عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و سردبیر نشریه ی عروة الوثقی 46- عباس ابراهیمیان - عضو حزب جمهوری اسلامی 47- حجت الاسلام علی اکبر اژه ای - عضو دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی 48- علی اصغر آقا زمانی - عضو حزب جمهوری اسلامی 49- محمود بالاگر - عضو حزب جمهوری اسلامی 50- حسن بخشایش - عضو حزب جمهوری اسلامی 51- محمدپور ولی - عضو حزب جمهوری اسلامی 52- رضا ترابی - عضو حزب جمهوری اسلامی 53- مهندس مهدی حاجیان مقدم - مسؤول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی 54- محمد خوش زبان - عضو حزب جمهوری اسلامی 55- علی درخشان - عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی 56- جواد سرافراز - عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی 57- حجت الاسلام حسین سعادتی - عضو حزب جمهوری اسلامی (مسؤول آموزش شهرستان ها) 58- حبیب الله مهدی زاده طالعی - عضو حزب جمهوری اسلامی 59- سید محمد موسوی فر - عضو حزب جمهوری اسلامی 60- محسن مولایی - عضو حزب جمهوری اسلامی 61- جواد مالکی - عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی 62- حجت الاسلام عبدالحسین اکبری مازندرانی ساروی - عضو هیأت پنج نفره ی کشاورزی منطقه ی مازندران 63- مهندس حسین اکبری - مدیرعامل بانک کشاورزی 64- مهندس هادی امینی - عضو واحد مهندسین حزب مهندسین اسلامی 65- سید محمد پاک نژاد - عضو هیأت مدیره ی چوب و کاغذ 66- محمد رواقی - مدیر شرکت فرش ایران 67- مهندس توحید رزمجو - عضو هیأت مدیره ی گروه صنعتی ملی 68- علی اکبر سلیمی جهرمی - دبیر کل سازمان امور اداری و استخدامی 69- جواد سرحدی - مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا 70- محمد حسن محمد عینی 71- حبیب مالکی - فرماندار ایرانشهر 72- مهندس محمد علی مجیدی - مشاور عمرانی وزارت کشور
اسامی مجروحان حادثه هفتم تیر1- علی اصغر باغانی - نماینده ی سبزوار 2- بهرام تاج گردون - نماینده ی گچساران و کهکیلویه 3- ایرج صفاتی دزفولی - نماینده ی آبادان 4- مرتضی فضلعلی - نماینده ی گرمسار 5- اسماعیل فردوسی پور - نماینده ی فردوس و طبس 6- سید محمد کیاوش - نماینده ی اهواز 7- محمد مروی سماورچی - نماینده ی طرقبه و چناران 8- مرتضی محمودی - نماینده ی قصر شیرین 9- قدرت اله نجفی - نماینده ی شهرضا 10- حسین کاظم زاده اردبیلی - وزیر بازرگانی 11- سید جلال سعادتیان - معاون وزارت بهداری 12- مسعود صادقی - معاون وزارت بهریستی 13- محمد حسن اصغرنیا - استاندار سمنان 14- حجت الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری - (سردبیر روزنامه جمهوری) 15- مسعود موسوی - کارمند حزب جمهوری 16- علی موسوی - کارمند حزب جمهوری 17- محمود جمالی - کارمند حزب جمهوری 18- زین العابدین رییسی - کارمند حزب جمهوری 19- حیدرعلی علیزاده - کارمند حزب جمهوری 20- هدایت عبدی - کارمند حزب جمهوری 21- دانش مهر - کارمند حزب جمهوری 22- مسعود صادقی آزاد - کارمند نخست وزیری 23- ابراهیم عبدی - واحد دانشجویی حزب جمهوری 24- محمد غریب - واحد دانشجویی حزب جمهوری 25- مهدی فاضلی - واحد دانشجویی حزب جمهوری 26- ابراهیم فردوسی - واحد دانشجویی حزب جمهوری
[ دوشنبه 90/4/6 ] [ 10:47 عصر ] [ امیر زینلی ]
ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر علیهم السلام و نهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است . آن حضرت در ابواء(منزلى میان مکه و مدینه) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ه.ق. متولد شد. به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الکاظم گردید. کنیه آن حضرت ابو ابراهیم بوده ولى به ابو على نیز معروف بودهاند.مادر آن حضرت حمیده کنیزى از اهل بربر(مغرب) یا از اهل اندلس(اسپانیا) بوده است و نام پدر این بانو را «صاعد بربرى» گفتهاند.حمیده به «حمیدة البربریة» و «حمیدة المصفاة» نیز معروف بوده است.برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بودهاند. امام موسى الکاظم(ع) هنوز کودک بود که فقهاى مشهور مثل ابو حنیفه از او مسأله مىپرسیدند و کسب علم مىکردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را بر عهده داشت. قد متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت. نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتى «الملک للّه وحده» بود. در زمان حیات امام صادق(ع) کسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولى کسانى مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عدهاى از اینان چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام مىدانند و سپس پسرش را و ... به تفصیلى که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترین فرزند ایشان عبد اللّه نام داشت که بعضى او را عبد اللّه افطح مىدانند. این عبد اللّه مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت کرد و برخى نیز از او پیروى کردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را دیدند روى از او برتافتند و فقط عده قلیلى از او پیروى کردند که به فطحیه موسوم هستند. اسحاق برادر دیگر امام موسى الکاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى کاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روایت مىکرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است. برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات یافت. اما جلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع حضرت امام موسى کاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیارى از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن کثیر و صفوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت موسى الکاظم(ع)را از امام صادق(ع)روایت کردهاند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید. حضرتش در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بىکران خویش تربیت مىفرمود. شب ها به طور ناشناس در کوچههاى مدینه مىگشت و به مستمندان کمک مىکرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسهها مىگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت مىکرد. کیسههاى موسى بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسى یک صره (کیسه) مىرسید بىنیاز مىگشت. مع ذلک در اتاقى که نماز مىگزارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزى نبود. مهدى خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهى نمود و به مدینهاش بازگرداند. گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش خروج نکند. این روایت نشان مىدهد که امام کاظم(ع)خروج و قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمىدانسته است. ایشان با آن که از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بودهاند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشتهاند که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نیز مىدانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدى به حبس او فرمان داده است. زمخشرى در ربیع الابرار آورده است که هارون فرزند مهدى در یکى از ملاقات ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت، وقتى اصرار زیاد کرد فرمود مىپذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودى که تعیین مىکنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه و حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چیز باقى مىماند؟ امام فرمود: مىدانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهى کرد (یعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست. هارون در سفرش به مدینه هنگام زیارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قریش و رؤساى قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابن عم، و این را از روى فخر فروشى به دیگران گفت. امام کاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابت (یعنى سلام بر تو اى پدر من). مىگویند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهرهاش نمودار گردید. درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت مىکند که علت گرفتارى و زندانى شدن امام، یحیى بن خالد بن برمک بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و یحیى بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیى و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و یحیى این معنى را به هارون اعلام مىداشت. سرانجام یحیى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویى کند. مىگویند امام هنگام حرکت على بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار مىخواهد برود از او سعایت نکند. على قبول نکرد و نزد یحیى رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامى مال به او مىدهند تا آنجا که ملکى را توانست به سى هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول(ص) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش مىخواهم که موسى بن جعفر را به زندان مىافکنم زیرا او مىخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والى آن عیسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسى پس از مدتى نامهاى به هارون نوشت و گفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کارى ندارد یا کسى بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد. چون آن حضرت وفات یافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگى نیست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قریش دفن کردند. بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسى الکاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهیم بن موسى بودند. یکى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفتهاند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفتهاند. امام هفتم(ع)با جمع روایات و احادیث و احکام و احیاى سنن پدر گرامى و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و در راه انجام وظایف الهى تا آنجا پایدارى نمود که جان خود را فدا ساخت. گوشه ای از صفات امام کاظم علیه السلام حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى کرد و از ترس خدا آن چنان گریه مى کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پیرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند. آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید. شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : " او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب » امام موسی بن جعفر ( ع ) بسیار به سراغ فقرا می رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند ، در حالی که آن ها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد ، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجویی به خانه آن ها می آمده است . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مىکرد ، چنان که نقل کردهاند : " امام بسیار خشن پوش و روستایى لباس بود " و این خود نشان دیگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بىاعتنایى آن امام به زرق و برق هاى گول زننده دنیا . امام موسى کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک مىکرد . مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدینه بود که او را مى آزرد و على(علیه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بکشیم، ولى حضرت به شدّت از این کار نهى کرد و آنان را شدیداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد. آن مرد فریاد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولى امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسید، پیاده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدى؟ گفت: صد دینار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: من از غیب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: انتظار دارم دویست دینار عایدم شود. امام به او سیصد دینار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جایش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را دید که نشسته است. وقتى آن حضرت را دید، گفت: خداوند مى داند که رسالتش را در کجا قرار دهد. یارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را مىگفتى. او نیز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(علیه السلام) پرداخت. امام(علیه السلام) نیز به اطرافیان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کارى که شما مىخواستید بکنید بهتر بود یا کارى که من با این مبلغ کردم؟و بسیارى از این گونه روایات، که به اخلاق والا و سخاوت و شکیبایى آن حضرت بر سختیها و چشمپوشى ایشان از مال دنیا اشارت مى کند، نشانگر کمال انسانى و نهایت عفو و گذشت آن حضرت است. گوشه ای از زندگانی امام موسی کاظم سلام الله علیه
ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر علیهم السلام و نهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است . آن حضرت در ابواء(منزلى میان مکه و مدینه) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ه.ق. متولد شد. به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الکاظم گردید. کنیه آن حضرت ابو ابراهیم بوده ولى به ابو على نیز معروف بودهاند.مادر آن حضرت حمیده کنیزى از اهل بربر(مغرب) یا از اهل اندلس(اسپانیا) بوده است و نام پدر این بانو را «صاعد بربرى» گفتهاند.حمیده به «حمیدة البربریة» و «حمیدة المصفاة» نیز معروف بوده است.برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بودهاند. امام موسى الکاظم(ع) هنوز کودک بود که فقهاى مشهور مثل ابو حنیفه از او مسأله مىپرسیدند و کسب علم مىکردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را بر عهده داشت. قد متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت. نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتى «الملک للّه وحده» بود. در زمان حیات امام صادق(ع) کسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولى کسانى مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عدهاى از اینان چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام مىدانند و سپس پسرش را و ... به تفصیلى که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترین فرزند ایشان عبد اللّه نام داشت که بعضى او را عبد اللّه افطح مىدانند. این عبد اللّه مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت کرد و برخى نیز از او پیروى کردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را دیدند روى از او برتافتند و فقط عده قلیلى از او پیروى کردند که به فطحیه موسوم هستند. اسحاق برادر دیگر امام موسى الکاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى کاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روایت مىکرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است. برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات یافت. اما جلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع حضرت امام موسى کاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیارى از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن کثیر و صفوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت موسى الکاظم(ع)را از امام صادق(ع)روایت کردهاند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید. حضرتش در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بىکران خویش تربیت مىفرمود. شب ها به طور ناشناس در کوچههاى مدینه مىگشت و به مستمندان کمک مىکرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسهها مىگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت مىکرد. کیسههاى موسى بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسى یک صره (کیسه) مىرسید بىنیاز مىگشت. مع ذلک در اتاقى که نماز مىگزارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزى نبود. مهدى خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهى نمود و به مدینهاش بازگرداند. گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش خروج نکند. این روایت نشان مىدهد که امام کاظم(ع)خروج و قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمىدانسته است. ایشان با آن که از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بودهاند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشتهاند که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نیز مىدانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدى به حبس او فرمان داده است. زمخشرى در ربیع الابرار آورده است که هارون فرزند مهدى در یکى از ملاقات ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت، وقتى اصرار زیاد کرد فرمود مىپذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودى که تعیین مىکنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه و حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چیز باقى مىماند؟ امام فرمود: مىدانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهى کرد (یعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست. هارون در سفرش به مدینه هنگام زیارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قریش و رؤساى قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابن عم، و این را از روى فخر فروشى به دیگران گفت. امام کاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابت (یعنى سلام بر تو اى پدر من). مىگویند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهرهاش نمودار گردید. درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت مىکند که علت گرفتارى و زندانى شدن امام، یحیى بن خالد بن برمک بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و یحیى بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیى و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و یحیى این معنى را به هارون اعلام مىداشت. سرانجام یحیى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویى کند. مىگویند امام هنگام حرکت على بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار مىخواهد برود از او سعایت نکند. على قبول نکرد و نزد یحیى رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامى مال به او مىدهند تا آنجا که ملکى را توانست به سى هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول(ص) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش مىخواهم که موسى بن جعفر را به زندان مىافکنم زیرا او مىخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والى آن عیسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسى پس از مدتى نامهاى به هارون نوشت و گفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کارى ندارد یا کسى بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد. چون آن حضرت وفات یافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگى نیست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قریش دفن کردند. بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسى الکاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهیم بن موسى بودند. یکى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفتهاند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفتهاند. امام هفتم(ع)با جمع روایات و احادیث و احکام و احیاى سنن پدر گرامى و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و در راه انجام وظایف الهى تا آنجا پایدارى نمود که جان خود را فدا ساخت. گوشه ای از صفات امام کاظم علیه السلام حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى کرد و از ترس خدا آن چنان گریه مى کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پیرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند. آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید. شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : " او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب » امام موسی بن جعفر ( ع ) بسیار به سراغ فقرا می رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند ، در حالی که آن ها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد ، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجویی به خانه آن ها می آمده است . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مىکرد ، چنان که نقل کردهاند : " امام بسیار خشن پوش و روستایى لباس بود " و این خود نشان دیگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بىاعتنایى آن امام به زرق و برق هاى گول زننده دنیا . امام موسى کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک مىکرد . مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدینه بود که او را مى آزرد و على(علیه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بکشیم، ولى حضرت به شدّت از این کار نهى کرد و آنان را شدیداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد. آن مرد فریاد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولى امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسید، پیاده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدى؟ گفت: صد دینار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: من از غیب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: انتظار دارم دویست دینار عایدم شود. امام به او سیصد دینار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جایش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را دید که نشسته است. وقتى آن حضرت را دید، گفت: خداوند مى داند که رسالتش را در کجا قرار دهد. یارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را مىگفتى. او نیز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(علیه السلام) پرداخت. امام(علیه السلام) نیز به اطرافیان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کارى که شما مىخواستید بکنید بهتر بود یا کارى که من با این مبلغ کردم؟و بسیارى از این گونه روایات، که به اخلاق والا و سخاوت و شکیبایى آن حضرت بر سختیها و چشمپوشى ایشان از مال دنیا اشارت مى کند، نشانگر کمال انسانى و نهایت عفو و گذشت آن حضرت است.
[ دوشنبه 90/4/6 ] [ 10:37 عصر ] [ امیر زینلی ]
خلاصه ای از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است . به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزاری « مهر» : دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد. چمران یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید. فعالیتهای اجتماعی: چمران در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار می رفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفکر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد . وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام ، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبد الناصر اعتراض کرد . ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریا ن ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد . چمران نیز با تأسف تأکید می کند که ما هنوز نمی دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می شود تا در مصر نظرات خود را بیان کنند. حضور در لبنان: او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده کرده ، در معرکه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد. چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته وهمیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است . شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است. چمران و انقلاب اسلامی ایران: پس از این جرایانات ، فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد . فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد. رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت در آمدند وبا تکیه بر همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دکتر چمران به شکوهمند ترین قهرمانیها دست یافتند و در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند. دکترمصطفی چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش ، به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است . شهید چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. وی در یکی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می گوید: « خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمیتوانم از عهده آن به در آیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برایم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.» چمران سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه نماید. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دکتر چمران در آن دوران نمونه کامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و کار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله خامنه ای که در آن زمان نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می افکند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست بکار شد و در شب اول حمله چریکی ای را علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر اهواز پیشروی کرده بودند، آغاز کرد. مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را به گردخود جمع کرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامه ها بود، که به کمک آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یکصد متر در مدتی کوتاه ، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، بطوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتری عقب نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند. این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمنان به دور کرد . یکی دیگر از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود. چیزی که ابر قدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر برود ولی به علت خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یک هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به کمک دیگر برادران خود توانستند در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند. پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای حزب بعث شهر را در محاصره گرفتند . روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. گزارش مهر همچنین می افزاید : دکتر چمران از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود، با فشار و تلاش خود ومقام معظم رهبری ، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک وحماسه آفرین و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازمان دهی کرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او نیز در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگردیگر می رفت. کماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیر اندازی می کردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد. در این درگیری همرزم چمران به شهادت رسید و اویک تنه به نبرد خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد. تا آنکه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دوقسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد و به غنیمت گرفت . او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کامیون نشست واز دایره محاصره خارج شد . دکتر چمران با همان کامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهای نا منظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به کار خود پرداخت. حتی در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد .او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد. شهید چمران به رغم اسرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نا منظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در کنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهاد های سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد. چمران پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادهای خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی رهنمودهای لازم را ارائه می داد. دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می کرد که باارائه پیشنهادها و برنامه های ابتکاری حرکتی بوجود آورد. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است رسانده تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه 1360، با یک حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگ ترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پا به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن هنوز در نقاطی مقاومت می کرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا کاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند . پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این که دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، بسوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت. شهادت : در سحر گاه سی و یکم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند . در لحظه حرکت، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او آماده حرکت به جبهه است.» بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حرکت ادامه دادند تا اینکه به قربانگاه رسیدند . چمران همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.» خداوند ثابت کرد که او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت ترکش خمپاره های دشمن به شهادت رسید . سال شمار زندگی شهید چمران 1311 تولد در شهر (( قم )) 31خرداد سالروز شهادت دکتر چمران گرامی باد [ دوشنبه 90/3/30 ] [ 2:13 عصر ] [ امیر زینلی ]
30 خرداد انفجار در حرم امام رضا علیه السلام به دست ایادی آمریکا در عاشورای حسینی سال 1373 در بعدازظهر سیام خرداد 1372 ش برابر با عاشورای سال 1415 ق، در حالی که مردم عزادار در اوج برگزاری مراسم بزرگداشتِ قیام تاریخی امام حسین(ع) بودند، توسط منافقین کوردل بمبی داخل حرم مطهر و در نزدیکی ضریح منور امام رضا(ع) در مشهد منفجر شد. در پی این انفجار، دهها تن از زائران و علاقهمندان اهل بیت(ع) در حرم امام رضا(ع) شهید یا مجروح شدند و خسارت زیادی به حرم رضوی وارد آمد. پس از این اقدام ضد بشری، مقام معظم رهبری حضرت آیتاللَّه خامنهای طی پیامی فرمودند: "منافقین کوردل نشان دادند که برای حریم مقدس اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نیز هیچ گونه حرمتی قائل نیستند. دشمنان منافق، معاند و سنگدل، با این جنایت نشان دادند که به هیچ یک از موازین انسانی پایبند نیستند و دشمنی آنان با ملت غیور و مؤمن ایران، هیچ حد و مرزی را نمیشناسد".
پیام مقام معظم رهبری در مورد هتک حریم مطهر حضرت رضا علیه السلام بسم الله الرحمن الرحیمانالله و انا الیه راجعون با اندوه و تاْسف اطلاع یافتیم که دست جنایتکار دشمنان اسلام به جنایتی بزرگ آلوده شده و با هتک حریم مطهر و مقدس بارگاه رضوی علیه الاف التحیه و الثنا عده ای از زوار مظلوم را در حرم مطهر امام هشتم علیه السلام و در روز عاشورای حسینی به خون غلطانده است. دشمنان منافق و معاند و سنگدل با این کار نشان می دهند که به هیچ یک از موازین انسانی پایبند نیستند و دشمنی آنان با ملت غیور و مؤمن هیچ حد و مرزی نمی شناسد. منافقین کور دل و خائن نشان می دهند که برای حریم مقدس اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام نیز، هیچگونه حرمتی قایل نیستند و زمان و مکانی به این عظمت و قداست مانع و رادع خونخواری و ددمنشی و کینه سبعانه آنان نسبت به ملت ایران نیست. لعنت خدا و نفرین و نفرت بندگان خدا بر آن دستهای جنایتکار و دلهای سیاه باد. دشمنان ملت ایران با اینگونه کارها عجز و ناتوانی خود را به اثبات می رسانند و ثابت می کنند که محکوم به زوال و نابودی اند. اینجانب ضمن عرض تسلیت به حضرت ولی الله الاعظم روحی فداه و به خانواده هایی که عزیزانشان قربانی خباثت و جنایت دشمنان شده اند و به ملت شجاع و بزرگ ایران اسلامی و درخواست علو درجات برای شهدای این فاجعه جانسوز، از مسئولین امر و نیروهای امنیتی و انتظامی می خواهم که با جدیت بدنبال عاملان این جنایت باشند و در اسرع وقت ممکن آن خفاشان خونخوار را به دست عدالت بسپرند. «وسیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون». سید علی خامنه ای، عاشورای1415 30خرداد سالروز انفجار در حرم امام رضا علیه السلام به دست ایادی آمریکا برتمامی شیعیان جهان تسلیت باد.
[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 4:55 عصر ] [ امیر زینلی ]
|
|
[ طراحی : امیر زینلی ] [ Weblog Themes By : hasaninya ] |