اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

بسم رب شهداء و صدیقین

امیر زینلی - ایثارگران ثارالله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایثارگران ثارالله

 

درگذشت دکتر علی شریعتی ( چکیده ای از زندگی و آثار استاد)

دکتر شریعتی

علی شریعتی  نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس و پژوهشگر دینی اهل ایران است. در روستای کوچک و کویری کاهک از توابع مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون نشر حقایق اسلام و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب می‌شد.
در روستای کوچک و کویری کاهک از توابع مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون نشر حقایق اسلام و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب می‌شد.
در سال 1331 اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. در تاریخ 24 تیر سال 1347 با پوران شریعت رضوی همکلاسیش ازدواج کرد.
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در سال 1341 در فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال 1343 به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به 2 سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازم‌الاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.از آبان ماه 1351 تا تیر ماه 1352، به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی به بعد، متن سخنرانی‌های شریعتی با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. در تیر ماه 1352، علی شریعتی در نیمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت 18 ماه به انفرادی رفت.
شریعتی این شرایط را نپذیرفت و تصمیم به هجرت از ایران گرفت. اما سه هفته بعد از ورود به ساوتهمپتون انگلستان، به طرز مشکوکی از دنیا رفت. دلیل رسمی مرگ وی حمله قلبی اعلام شد. در عین حال این احتمال که وی خودکشی کرده باشد نیز مطرح می‌شود. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حرم امام هشتم شیعیان در مشهد دفن کنند، ولی به علت مخالفت رژیم شاه در خاکسپاری جسدش در ایران ، بدنش را پس از چند روز به سوریه منتقل کرده و در زینبیه به خاک سپردند. برخی سخنان و نوشته‏های وی در عین داشتن نکات بدیع و احساس برانگیز، در خور تأمل و نقد می‏باشند.

 

--------------------------------------

آثار
* ابوذر
* اسلام شناسی
* امت وامامت
* انسان
* انسان بی‌خود
* اومانیسم اسلامی
* با مخاطب‌های آشنا
* بازگشت به خویش، بازگشت به کدام خویش
* تحلیلی از مناسک حج
* تشیع علوی و تشیع صفوی
* توتم پرستی
* جهاد و شهادت
* جهان‌بینی و ایدئولوژی
* جهت‌گیری‌های طبقاتی اسلام
* چه باید کرد؟
* حج
* حسین وارث آدم
* خودسازی انقلابی
* روش شناخت اسلام
* زن در اسلام
* علی انسان تمام
* فاطمه، فاطمه‌ است
* فلسفه تاریخ در اسلام
* کویر (مجموعه مقالات)
* گفت‌وگوهای تنهایی
* ما و اقبال
* مذهب علیه مذهب
* مسئولیت شیعه بودن
* میعاد با ابراهیم
* نامه‌ها
* نیازهای انسان امروز
* نیایش
* هجرت وتمدن
* هنر
* یک جلوش تا بینهایت صفرها
* ویژگی‌های قرون جدید
* هبوط
* استحمار
* هبوط در کویر

 


[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 3:49 عصر ] [ امیر زینلی ]

 

  • «همیشه حرفهایست برای گفتن و حرفهایست برای نگفتن و ارزش هر انسان به حرفهایست که برای نگفتن دارد حرفهایی اهورایی و برامده از دل ...»
    • از کتاب هبوط
  • «اسلام منطقی تر و جدی تر از آن است که به آنچه در زندگی بی ثمر است و بر روی اذهان بی اثر، در آخرت پاداش دهد، و عملی که نه برای خلق خدمتی باشد و نه برای خود، اصلاحی، ثواب داشته باشد.»
    • از مجموعه آثار شماره ? تحلیلی از مناسک حج
  • «همواره بیمناکم که در این فرصت اندک و عزیز حیات‏، لحظه‌ای را به ستایش کسانی بپردازم که در ترجیح عظمت‏، عصیان و تفکر بر سعادت‏، آرامش و لذت اندکی تردید داشته‌اند.»
    • مقدمه کتاب ابوذر
  • «خدایا، عقیدة مرا از دست عقده‌ام مصون بدار و به من قدرت تحمل عقیدة مخالف ارزانی کن.»
  • «خدایا، به هر که دوست می‌داری بیاموز که: عشق از زندگی کردن بهتر است، و به هرکه دوست تر می‌داری بچشان که: دوست داشتن از عشق برتر!»
  • «خدایا، به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا، مذهب بی عوام، عظمت بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند، روزی کن.»
  • «خدایا، چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم دانست.»
    • از کتاب نیایش
  • «اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین‌ها بی ثمر است.اگر تمامی گرگها هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی.ای پناه ابدی! تو می‌توانی جانشین همه بی پناهی‌ها شوی.»
    • مجموعه آثار1 با مخاطبهای آشنا
  • «قلم توتم من است؛ قلم توتم ماست، به قلم سوگند؛ به خون سیاهی که از حلقومش می‌چکد سوگند؛ به رشه? خونی که اززبانش می‌تراود سوگند؛ به زجه‌های دردی که از سینه‌اش بر می‌آید سوگند، که توتم مقدسم را نمی‌فروشم؛ به دست زورش تسلیم نمی‌کنم ،به کیسه? زرش نمی‌بخشم، به سر انگشت تزویرش نمی‌سپارم دستم را قلم می‌کنم و قلمم را از دست نمی‌گذارم؛ چشمهایم را کور می‌کنم، گوشهایم را کر می‌کنم، پاهایم را می‌شکنم ،انگشتانم را بند بند می‌برم، سینه‌ام را می‌شکافم، قلبم را می‌کشم، حتی زبانم را می‌برم و لبم را می‌دوزم اما قلمم را به بیگانه نمی‌دهم...»
    • از کتاب توتم پرستی
  • «می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند، ستایش کردم، گفتند خرافات است، عاشق شدم، گفتند دروغ است گریستم، گفتند بهانه‌است، خندیدم، گفتند دیوانه‌است، دنیا را نگه دارید ، می‌خواهم پیاده شوم!»
    • دفترهای سبز.
  • «ای آزادی،

تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می‌ورزم، بی‌تو زندگی دشواراست، بی‌تو من هم نیستم؛ هستم، اما من نیستم؛ یک موجودی خواهم بود توخالی، پوک، سرگردان، بی امید، سرد، تلخ، بیزار، بدبین، کینه دار، عقده‌دار، بیتاب، بی روح، بی‌دل، بی روشنی، بی شیرینی، بی‌انتظار، بیهوده، منی بی تو یعنی هیچ!... ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می‌کشد بیزارم. ای آزادی، چه زندان‌ها برایت کشیده ام! و چه زندان‌ها خواهم کشید و چه شکنجه‌ها تحمل کرده‌ام و چه شکنجه‌ها تحمل خواهم کرد. اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم علی است، مرد بی‌بیم و بی‌ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید. من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می‌کنی؟ نا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟...»

    • برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی کسی باش که تا به حال نبودی


 • نمی نویسم , چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی!
حرف نمی زنم , چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی!
نگاهت نمی کنم , چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!
صدایت نمی زنم , زیرا اشک های من برای تو بی فایده است!
فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من
دیوانه ام...

وقتی عشق فرمان می دهد،
"محال" سر تسلیم فرود می آورد ...

• آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند.

• میخواستم زندگی کنم راهم را بستند ستایش کردم گفتند خرافات است عاشق شدم گفتند بهانه است خندیدم گفتند دیوانه است دنیا را تگه دارید میخواهم پیاده شوم.

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است .
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری .

مردان در صید عشق به وسعت نامنتهایی نامردند گدایی عشق میکنند تا وقتی مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند اما همین که مطمئن شدند مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند.

 


[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 3:37 عصر ] [ امیر زینلی ]

مقدمه

تمام‌ انسانها در زندگى‌ خویش‌ از فراز و نشیب‌ برخوردارند و با مشکلات‌مختلفى‌ مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل‌ دچار ضعف‌ و ناتوانى‌ مى‌گردند و سعى‌ مى‌کنند با کمک‌ و راهنمایى‌ درد آشنایان‌ خود را از مهلکه‌ نجات‌ دهند و با یافتن‌ " الگوها " در هر زمینه‌اى‌ ، و سپس‌ تبعیت‌ از آن‌ ، وظ‌ایف‌ خویشتن‌ را بخوبى‌ انجام‌ دهند و مشکلات‌ و دردهاى‌ خویش‌ را تسکین‌ بخشند . یکى‌ از این‌ اسوه‌ها پیامبراکرم‌ ( ص‌ ) است‌ که‌ قرآن‌ مجید هم‌ این‌ حضرت‌ را ( 1 ) به‌ همین‌ نام‌ معرفى‌ مى‌فرماید .

امام علی (ع)


بجز رسول‌ خدا ( ص‌ ) اگر به‌ دنبال‌ " الگوى‌ " دیگر و جانشین‌ براى‌ آن‌ حضرت‌ باشیم‌ ، به‌ پیشواى‌ بزرگى‌ همچون‌ مولاى‌ متقیان‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) خواهیم‌ رسید ، و چه‌ زیباست‌ که‌ براى‌ پذیرش‌ اخلاق‌ و رفتار حسنه‌ ایشان‌ ، زندگى‌ پر فراز و نشیب‌ و سراسر شگفتى‌ آن‌ حضرت‌ را مرور کنیم‌ .

کیفیت‌ ولادت‌

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستین‌ فرزند خانواده‌ هاشمى‌ است‌ که‌ پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم‌اند . پدرش‌ ابوطالب‌ فرزند عبدالمطلب‌ فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ است‌ و مادر او فاطمه‌ دختر اسد فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ مى‌باشد . خاندان‌ هاشمى‌ از لحاخ‌ فضائل‌ اخلاقى‌ و صفات‌ عالیه‌ انسانى‌ در قبیله‌ قریش‌ و این‌ طایفه‌ در طوایف‌ عرب‌ ، زبانزد خاص‌ و عام‌ بوده‌است‌ . فتوت‌ ، مروت‌ ، شجاعت‌ و بسیارى‌ از فضایل‌ دیگر اختصاص‌ به‌ بنى‌هاشم‌ داشته‌ است‌ .

یک‌ از این‌ فضیلتها در مرتبه‌ عالى‌ در وجود مبارک‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) موجود بوده‌است‌ .

فاطمه‌ دختر اسد به‌ هنگام‌ درد زایمان‌ راه‌ مسجدالحرام‌ را در پیش‌ گرفت‌ و خود را به‌ دیوار کعبه‌ نزدیک‌ ساخت‌ و چنین‌ گفت‌ :

" خداوندا ! به‌ تو و پیامبران‌ و کتابهایى‌ که‌ از طرف‌ تو نازل‌ شده‌اند و نیز به‌ سخن‌ جدم‌ ابراهیم‌ سازنده‌ این‌ خانه‌ ایمان‌ راسخ‌ دارم‌ . پرودگارا ! به‌ پاس‌ احترام‌ کسى‌ که‌ این‌ خانه‌ را ساخت‌ ، و به‌ حق(2 ) " کودکى‌ که‌ در رحم‌ من‌ است‌ ، تولد این‌ کودک‌ را بر من‌ آسان‌ فرما ! لحظه‌اى‌ نگذشت‌ که‌ دیوار جنوب‌ شرقى‌ کعبه‌ در برابر دیدگان‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ و یزید بن‌ تعف‌ شکافته‌شد .

فاطمه‌ وارد کعبه‌ شد ، و دیوار به‌ هم‌ پیوست‌ . فاطمه‌ تا سه‌ روز در شریفترین‌ مکان‌ گیتى‌ مهمان‌ خدا بود . و نوزاد خویش‌ سه‌ روز پس‌ از سیزدهم‌ رجب‌ سى‌ام‌ عام‌ الفیل‌ فاطمه‌ ( 3 ) را به‌ دنیا آورد .


دختر اسد از همان‌ شکاف‌ دیوار که‌ دوباره‌ گشوده‌ شده‌بود بیرون‌ آمد و گفت: (4 )" پیامى‌ از غیب‌ شنیدم‌ که‌ نامش‌ را " على‌ " بگذار . "

دوران‌ کودکى‌

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تا سه‌ سالگى‌ نزد پدر و مادرش‌ بسر برد و از آنجا که‌ خداوند مى‌خواست‌ ایشان‌ به‌ کمالات‌ بیشترى‌ نائل‌ آید ، پیامبر اکرم‌ ( ص‌ ) وى‌ را از بدو تولد تحت‌ تربیت‌ غیر مستقیم‌ خود قرار داد .

تا آنکه‌ ، خشکسالى‌ عجیبى‌ در مکه‌ واقع‌ شد .

ابوطالب‌ عموى‌ پیامبر ، با چند فرزند با هزینه‌ سنگین‌ زندگى‌ روبرو شد . رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) با مشورت‌ عموى‌ خود عباس‌ توافق‌ کردند که‌ هر یک‌ از آنان‌ فرزندى‌ از ابوطالب‌ را به‌ نزد خود ببرند تا گشایشى‌ در کار ابوطالب‌ باشد .

عباس‌ ، جعفر را و پیامبر ( ص‌ ) ، ( 5 ) على‌ ( ع‌ ) را به‌ خانه‌ خود بردند .


به‌ این‌ طریق‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) به‌ طور کامل‌ در کنار پیامبر قرار گرفت‌ . على‌ ( ع‌ ) آنچنان‌ با پیامبر ( ص‌ ) همراه‌ بود ، حتى‌ هرگاه‌ پیامبر از شهر ( 6 )خارج‌ مى‌شد و به‌ کوه‌ و بیابان‌ مى‌رفت‌ او را نیز همراه‌ خود مى‌برد .

بعثت‌ پیامبر ( ص‌ ) و حضرت‌على‌ ( ع‌ )

شکى‌ نیست‌ که‌ سبقت‌ در کارهاى‌ خیر نوعى‌ امتیاز و فضیلت‌ است‌ .

و خداوند در آیات‌ بسیارى‌ بندگانش‌ را به‌ انجام‌ آنها ، و سبقت‌ گرفتن‌ بر یکدیگر ( 7 )دعوت‌ فرموده‌است‌ .

از فضایل‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) است‌ که‌ او نخستین‌ فرد ایمان‌ آورنده‌ به‌ پیامبر ( ص‌ ) باشند .

ابن‌ابى‌الحدید در این‌ باره‌ مى‌گوید : بدان‌ که‌ در میان‌ اکابر و بزرگان‌ و متکلمین‌ گروه‌ " معتزله‌ " اختلافى‌ نیست‌ که‌ على‌بن‌ابیطالب‌ نخستین‌ فردى‌ است‌ که‌ به‌ اسلام‌ ایمان‌ آورده‌ و پیامبر خدا را تایید کرده‌است‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستین‌ یاور پیامبر ( ص‌ )

پس‌ از وحى‌ خدا و برگزیده‌ شدن‌ حضرت‌محمد ( ص‌ ) به‌ پیامبرى‌ و سه‌ سال‌دعوت‌ مخفیانه‌ ، سرانجام‌ پیک‌ وحى‌ فرا رسید و فرمان‌ دعوت‌ همگانى‌ داده‌شد .


در این‌ میان‌ تنها حضرت‌على‌ ( ع‌ ) مجرى‌ طرحهاى‌ پیامبر ( ص‌ ) در دعوت‌ الهیش‌ و تنها همراه‌ و دلسوز آن‌ حضرت‌ در ضیافتى‌ بود که‌ وى‌ براى‌ آشناکردن‌ خویشاوندانش‌ با اسلام‌ و دعوتشان‌ به‌ دین‌ خدا ترتیب‌ داد . در همین‌ ضیافت‌ پیامبر ( ص‌ ) از حاضران‌ سؤوال‌ کرد : چه‌ کسى‌ از شما مرا در این‌ راه‌ کمک‌ مى‌کند تا برادر و وصى‌ و نماینده‌ من‌ در میان‌ شما باشد ؟

فقط على‌ ( ع‌ ) پاسخ‌ داد : اى‌ پیامبر خدا ! من‌ تو را در این‌ راه‌ یارى‌ مى‌کنم‌ .


پیامبر ( ص‌ ) بعد از سه‌ بار تکرار سؤوال‌ و شنیدن‌ همان‌ جواب‌ فرمود : اى‌ خویشاوندان‌ و بستگان‌ من‌ ، بدانید که‌ على‌ ( ع‌ ) برادر و وصى‌ و خلیفه‌ پس‌ از من‌ در میان‌ شماست‌ .


از افتخارات‌ دیگر حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) این‌ است‌ که‌ با شجاعت‌ کامل‌ براى‌ خنثى‌ کردن‌ توطئه‌ مشرکان‌ مبنى‌ بر قتل‌ رسول‌ خدا ( ص‌ ) در بستر ایشان‌ خوابید و زمینه‌ هجرت‌ پیامبر ( ص‌ ) را آماده‌ ساخت‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از هجرت‌

بعد از هجرت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و پیامبر ( ص‌ ) به‌ مدینه‌ دو نمونه‌ ازفضایل‌ على‌ ( ع‌ ) را بیان‌ مى‌نمائیم‌ :


1 - جانبازى‌ و فداکارى‌ در میدان‌ جهاد : حضور وى‌ در 26 غزوه‌ از 27 غزوه‌ پیامبر ( ص‌ ) و شرکت‌ در سریه‌هاى‌ مختلف‌ از افتخارات‌ و فضایل‌ آن‌ حضرت‌ است‌ .


2 - ضبط و کتابت‌ وحى‌ ( قرآن‌ ) کتابت‌ وحى‌ و تنظیم‌ بسیارى‌ از اسناد تاریخى‌ و سیاسى‌ و نوشتن‌ نامه‌هاى‌ تبلیغى‌ و دعوتى‌ از کارهاى‌ حساس‌ و پرارج‌ امام‌ ( ع‌ ) بود .

ایشان‌ آیات‌ قرآن‌ چه‌ مکى‌ و چه‌ مدنى‌ ، را ضبط مى‌کرد . به‌ همین‌ علت‌ است‌ که‌ وى‌ را از کاتبان‌ وحى‌ و حافظان‌ قرآن‌ به‌ شمار مى‌آورند .

در این‌ دوران‌ بود که‌ پیامبر ( ص‌ ) فرمان‌ اخوت‌ و برادرى‌ مسلمانان‌ را صادر فرمود و با حضرت‌على‌ ( ع‌ ) پیمان‌ برادرى‌ و اخوت‌ بست‌ و به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود :


" تو برادر من‌ در این‌ جهان‌ و سراى‌ دیگر هستى‌ . به‌ خدایى‌ که‌ مرا به‌ حق‌ برانگیخته‌است‌ ... تو را به‌ برادرى‌ خود انتخاب‌ مى‌کنم‌ ، اخوتى‌ که‌ دامنه‌ آن‌ هر دو جهان‌ ( 8 )را فرا گیرد . "

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) داماد رسول‌اکرم‌ ( ص‌ )

عمر و ابوبکر با مشورت‌ با سعد معاذ رئیس‌ قبیله‌ اوس‌ دریافتند جزعلى‌ ( ع‌ ) کسى‌ شایستگى‌ زهرا ( س‌ ) را ندارد . لذا هنگامى‌ که‌ على‌ ( ع‌ ) در میان‌ نخلهاى‌ باغ‌ یکى‌ از انصار مشغول‌ آبیارى‌ بود موضوع‌ را با ایشان‌ در میان‌ نهادند و ایشان‌ فرمود : دختر پیامبر ( ص‌ ) مورد میل‌ و علاقه‌ من‌ است‌ .

و به‌ سوى‌ خانه‌ رسول‌ به‌ راه‌ افتاد .

وقتى‌ به‌ حضور رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) رسید ، عظمت‌ محضر پیامبر ( ص‌ ) مانع‌ از آن‌ شد که‌ سخنى‌ بگوید ، تا اینکه‌ رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) علت‌ رجوع‌ ایشان‌ را جویا شد و حضرت‌على‌ ( ع‌ ) با تکیه‌ به‌ فضایل‌ و تقوا و سوابق‌ درخشان‌ خود در اسلام‌ فرمود :


" آیا صلاح‌ مى‌دانید که‌ فاطمه‌ را در عقد من‌ درآورید ؟ " پس‌ از موافقت‌ حضرت‌ زهرا ( س‌ ) آن‌ حضرت‌ به‌ دامادى‌ رسول‌ اکرم‌ ( ص‌ ) نائل‌ آمدند .

 

غدیر خم‌

پیامبر ( ص‌ ) بعد از اتمام‌ مراسم‌ حج‌ در آخرین‌ سال‌ عمر پربرکتش‌ درراه‌ برگشت‌ در محلى‌ به‌ نام‌ غدیرخم‌ در نزدیکى‌ جحفه‌ دستور توقف‌ داد ، زیرا پیک‌ وحى‌ فرمان‌ داده‌بود که‌ پیامبر ( ص‌ ) باید رسالتش‌ را به‌ اتمام‌ ( 9 )برساند .

پس‌ از نماز ظ‌هر پیامبر ( ص‌ ) بر بالاى‌ منبرى‌ از جهاز شتران‌ رفت‌ و فرمود :


" اى‌ مردم‌ ! نزدیک‌ است‌ که‌ من‌ دعوت‌ حق‌ را لبیک‌ گویم‌ و از میان‌ شما بروم‌ درباره‌ من‌ چه‌ فکر مى‌کنید ؟ " مردم‌ گفتند :" گواهى‌ مى‌دهیم‌ که‌ تو آیین‌ خدا را تبلیغ‌ مى‌کردى‌ "


پیامبر فرمود : " آیا شما گواهى‌ نمى‌دهید که‌ جز خداى‌ یگانه‌ ، خدایى‌ نیست‌ و محمد بنده‌ خدا و پیامبر اوست‌ ؟ "


مردم‌ گفتند : " آرى‌ ، گواهى‌ مى‌دهیم‌ . "


سپس‌ پیامبر ( ص‌ ) دست‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) را بالا گرفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! در نزد مؤمنان‌ سزاوارتر از خودشان‌ کیست‌ ؟

" مردم‌ گفتند : " خداوند و پیامبر او بهتر مى‌دانند . " سپس‌ پیامبر فرموند :


" اى‌ مردم‌ ! هر کس‌ من‌ مولا و رهبر او هستم‌ ، على‌ هم‌ مولا و رهبر اوست‌ . " و این‌ جمله‌ را سه‌ بار تکرار فرمودند .


بعد مردم‌ این‌ انتخاب‌ را به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تبریک‌ گفتند و با وى‌ بیعت‌ نمودند .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از رحلت‌ رسول‌اکرم‌ ( ص‌ )

پس‌ از رحلت‌ رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) به‌ علت‌ شرایط خاصى‌ که‌ بوجود آمده‌بود ،حضرت‌على‌ ( ع‌ ) از صحنه‌ اجتماع‌ کناره‌ گرفت‌ و سکوت‌ اختیار کرد.

نه‌ در جهادى‌ شرکت‌ مى‌کرد و نه‌ در اجتماع‌ به‌ طور رسمى‌ سخن‌ مى‌گفت‌ .

شمشیر در نیام‌ کرد و به‌ وظ‌ایف‌ فردى‌ و سازندگى‌ افراد مى‌پرداخت‌ .

فعالیتهاى‌ امام‌ در این‌ دوران‌ به‌ طور خلاصه‌ اینگونه‌ است‌ :


1 - عبادت‌ خدا آنهم‌ در شان‌ حضرت‌ على‌ ( ع‌ )
2 - تفسیر قرآن‌ و حل‌ مسائل‌ دینى‌ و فتواى‌ حکم‌ حوادثى‌ که‌ در طول‌ 23 سال‌ زندگى‌ پیامبر ( ص‌ ) مشابه‌ نداشت‌ .
3 - پاسخ‌ به‌ پرسشهاى‌ دانشمندان‌ ملل‌ و شهرهاى‌ دیگر .
4 - بیان‌ حکم‌ بسیارى‌ از رویدادهاى‌ نوظ‌هور که‌ در اسلام‌ سابقه‌ نداشت‌ .
5 - حل‌ مسائل‌ هنگامى‌ که‌ دستگاه‌ خلافت‌ در مسائل‌ سیاسى‌ و پاره‌اى‌ از مشکلات‌ با بن‌بست‌ روبرو مى‌شد .
6 - تربیت‌ و پرورش‌ گروهى‌ که‌ از ضمیر پاک‌ و روح‌ آماده‌ ، براى‌ سیر و سلوک‌ برخوردار هستند .
7 - کار و کوشش‌ براى‌ تامین‌ زندگى‌ بسیارى‌ از بینوایان‌ و درماندگان‌ تا آنجا که‌ با دست‌ خویش‌ باغ‌ احداث‌ مى‌کرد و قنات‌ استخراج‌ مى‌نمود و سپس‌ آنها را
در راه‌ خدا وقف‌ مى‌نمود .

خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ )

در زمان‌ خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) جنگهاى‌ فراوانى‌ رخ‌ داد از جمله‌ صفین‌ ، جمل‌ و نهروان‌ که‌ هر یک‌ پیامدهاى‌ خاصى‌ به‌ دنبال‌ داشت‌ .

شهادت‌ امام‌ على‌ ( ع‌ )

بعد از جنگ‌ نهروان‌ و سرکوب‌ خوارج‌ برخى‌ از خوارج‌ از جمله‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ملجم‌ مرادى‌ ، و برک‌بن‌عبدالله‌تمیمى‌ و عمروبن‌ بکر تمیمى‌ در یکى‌ از شبها گرد هم‌ آمدند و اوضاع‌ آن‌ روز و خونریزى‌ها و جنگهاى‌ داخلى‌ را بررسى‌ کردند و از نهروان‌ و کشتگان‌ خود یاد کردند و سرانجام‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ باعث‌ این‌ خونریزى‌ و برادرکشى‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و معاویه‌ و عمروعاص‌ است‌ .

و اگر این‌ سه‌ نفر از میان‌ برداشته‌شوند ، مسلمانان‌ تکلیف‌ خود را خواهنددانست‌ . سپس‌ با هم‌ پیمان‌ بستند که‌ هر یک‌ از آنان‌ متعهد کشتن‌ یکى‌ از سه‌ نفر گردد . ابن‌ملجم‌ متعهد قتل‌ امام‌ على‌ ( ع‌ ) شد و در شب‌ نوزدهم‌ ماه‌ رمضان‌ همراه‌ چند نفر در مسجد کوفه‌ نشستند .

آن‌ شب‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در خانه‌ دخترش‌ مهمان‌ بودند و از واقعه‌ صبح‌ با خبر بودند ، وقتى‌ موضوع‌ را با دخترش‌ در میان‌ نهاد ، ام‌کلثوم‌ گفت‌ : فردا جعده‌ را به‌ مسجد بفرستید . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود : از قضاى‌ الهى‌ نمى‌توان‌ گریخت‌ . آنگاه‌ کمربند خود را محکم‌ بست‌ و در حالى‌ که‌ این‌ دو بیت‌ را زمزمه‌ مى‌کرد عازم‌ مسجد شد .

کمر خود را براى‌ مرگ‌ محکم‌ ببند ، زیرا مرگ‌ تو را ملاقات‌ خواهدکرد . و از مرگ‌ ، آنگاه‌ که‌ به‌ سراى‌ تو درآید ( 10 ) . جزع‌ و فریاد مکن‌ ابن‌ملجم‌ ، در حالى‌ که‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در سجده‌ بودند ، ضربتى‌ بر فرق‌ مبارک‌ خون‌ از سر حضرتش‌ در محراب‌ جارى‌ شد و محاسن‌ ( 11 ) آن‌ حضرت‌ وارد ساخت‌ . شریفش‌ را رنگین‌ کرد .

در این‌ حال‌ آن‌ حضرت‌ فرمود : " فزت‌ و رب‌ الکعبه‌ " به‌ خداى‌ کعبه‌ سوگند که‌ رستگار شدم‌ سپس‌ آیه‌ 55 سوره‌ طه‌ را تلاوت‌ فرمود :


" شما را از خاک‌ آفریدیم‌ و در آن‌ بازتان‌ مى‌گردانیم‌ و بار دیگر از آن‌ ( 12 ) بیرونتان‌ مى‌آوریم‌ . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در واپسین‌ لحظات‌ زندگى‌ نیز به‌ فکر صلاح‌ و سعادت‌ مردم‌ بود و به‌ فرزندان‌ و بستگان‌ و تمام‌ مسلمانان‌ چنین‌ وصیت‌ فرمود :


" شما را به‌ پرهیزکارى‌ سفارش‌ مى‌کنم‌ و به‌ اینکه‌ کارهاى‌ خود را منظم‌ کنید و اینکه‌ همواره‌ در فکر اصلاح‌ بین‌ مسلمانان‌ باشید . یتیمان‌ را فراموش‌ نکنید ، حقوق‌ همسایگان‌ را مراعات‌ کنید . قرآن‌ را برنامه‌ى‌ عملى‌ خود قرار دهید . نماز را بسیار گرامى‌ بدارید که‌ ستون‌ دین‌ شماست‌ ."


حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) در 21 ماه‌ رمضان‌ به‌ شهادت‌ رسید و در نجف‌ اشرف‌ به‌ خاک‌ سپرده‌شد ، و مزارش‌ میعادگاه‌ عاشقان‌ حق‌ و حقیقت‌ شد .

«ولادت باسعادت مولیالموحدین حضرت امام علی (ع) و روز پدر برمسلمانان جهان مخصوصا پدران شهدا مبارک باد.»


[ چهارشنبه 90/3/25 ] [ 12:35 صبح ] [ امیر زینلی ]

و خداوند علی(علیه السلام) را آفرید ...

... جمعه بود، و سیزدهم ماه رجب از سال دهم قبل از بعثت. جهان با لحظه حساس تاریخ خود، هنوز ده سال فاصله داشت، باید این لحظه حساس با بعثت رسول خدا تکوین یابد و نقطه عطفی در تاریخ بشریت بوجود آورد. نقطه ای که دنیای کهنه و فرسوده را از دنیای جدیدش جدا کند. خداوند در تدارک مقدمات این جهش تاریخی بود.

جهش های عظیم تاریخی جز با دست های برومند رجال تاریخ انجام نمی گیرد. و این سنت الهی است که تحولات تکاملی، از وجود رجال برگزیده بشر، منشاء گیرند، رجالی که علی رغم شرایط نامساعد موجود، به تکاپو و تلاش بر می خیزند و فریاد خود را از اعماق اجتماع سر می دهند، و با این فریاد لرزه ای شکننده بر ارکان نظامات فرسوده و نابسامان موجود می افکنند. طنین این فریاد است که مغزها را تکان می دهد و آنها را به جنب و جوش و حرکت می اندازد، مغز های مرده، زنده می شوند و در پرتو این زندگی پرده ها را بر می درند و چشم اندازهای نوی در برابر خود مشاهده می کنند.

جهان به سوی سرنوشت خود به پیش می رفت. سرنوشتی که قلم قضای الهی تحولی درخشان بر آن ترسیم کرده بود. بنا بود این تحول با دست توانای پیغمبر بنیان گذاری شود، و در عین حال مردی نیرومند لازم بود که این تحول را جاودان سازد.

مردی که با اصول و فروع کلیات و جزئیات این تحول را در وجود خویش تجسم دهد.

مردی که این صلاحیت و شایستگی را داشته باشد که بگوید: "من قرآن ناطقم".

قرآن برنامه تحول بود و خدا آن را از آسمان بر محمد (ص) فرو فرستاد ولی خاصیت روح بشر این است که بیش از آنچه که اسیر گوش است، اسیر چشم است، شنیدنی ها در مزاج روحی بشر اثرمی کنند، ولی دیدنی ها اثری بیشتر و قاطع تر دارند.

پیغمبر با زبان قرآن تحول را بیان کرد و این که مردی لازم است که قرآن را در وجود خویش تجسم دهد تا مردم آن را که شنیده اند ببینند. قرآن از عدالت سخن می گفت. و این علی است که باید این عدالت را در همان سطحی که خدا خواسته، در وجود خویش تجسم دهد؛ باید جهان و جهانیان، اصولی را که اسلام برای مردم بیان داشته، در سیمای زندگی علی به صورتی زنده و برجسته مشاهده کنند.

محمد برای ایجاد تحول و در راه تربیت انسانها به دو عامل نیاز قطعی داشت، یکی قرآن و دیگری علی. و این خود پیغمبر است که همیشه این دو را با هم نام می برد. می گفت: "انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی" من می روم ولی دو گوهر گرانبها در میان شما باقی می گذارم، یکی قرآن و دیگری عترت؛ و علی شاخص ترین فرد عترت بود.

محمد داشت مراحل کمال خود را می پیمود، لازم بود ده سال دیگر بگذرد، تا او موفق به تسخیر آخرین قله کمال شود؛ تا آماده بعثت گردد. وجود محمد زمینه نزول قرآن را فراهم می کرد و در عین حال باید به موازات آن زمینه پیدایش انسانی که قرآن را در خود تجسم دهد، نیز فراهم شود، و خداوند در تدارک این مقدمات بود.

آن روز، جمعه بود، و عرب جمعه را احترام می کرد و نیز ماه رجب را. بت های کعبه در این ماه و مخصوصاً در روزهای جمعه این ماه  مشتری بیشتری داشتند.

و آن روز نیز که روز جمعه سیزدهم ماه رجب بود در اطراف خانه کعبه ازدحام عجیبی برپا بود. در این جمع تنها یک زن بود که به جای عبادت بت، خدا را عبادت می کرد، شرک و کفر بر روحش سایه نینداخته بود. او دین حنیف داشت، همان دین جدش ابراهیم خلیل الرحمن، و او نیز در اطراف خانه خدا طواف می کرد، و از خدا می خواست تا وضع حملش را آسان کند.

او فاطمه دختر اسد بن هاشم بود و فرزندی را به بار داشت. و تقدیر چنین بود که این فرزند تولدی مبارک و استثنایی داشته باشد... تولد در خانه خدا...

فاطمه با خدا راز و نیاز می کرد. ناگهان در خود احساس دردی شدید کرد، دردی که فاطمه آن را به خوبی می شناخت، آخر این پنجمین حمل او بود، او قبلاً چهار بار دیگر این درد را در خود احساس کرده بود. فاطمه مضطرب و پریشان شد، او در میان جمعیت غوطه می خورد و طواف می کرد، پس از این احساس از طواف باز ایستاد ولی موج جمعیت او را به این سو و آن سو می کشاند. و درد هر لحظه شدیدتر و شدیدتر می شد.

چه می دانست که خدا چه سرنوشت افتخار آمیزی برای او و نوزادش رقم زده است.

فاطمه به دنبال پناهگاهی می گشت، مأمنی که او را از چشم مردم پنهان کند، و سرانجام آغوش گشوده کعبه را در برابر خود دید. فاطمه قدم به درون خانه کعبه گذارد.و این تقدیر الهی بود که مرد خدا در خانه خدا قدم به صحنه حیات پر افتخار خود بگذارد.

نامش را علی نهادندآ؛ و با علی، موجودی دیگر نیز موجودیت گرفت، موجودی عزیز، گرانبها و بس کمیاب. همان چیزی که باید راز سعادت جامعه ها را در آن جست، و در آن هنگام جوامع سخت از آن نهی شده بودند، جهان، "عدل" را نه می فهمید و نه می شناخت. میلاد علی با تولدی دیگر همراه بود؛ تولد عدل...

 

کعبه

 

علی توجیه کننده عدل و نشان دهنده عالیترین مظاهر آن بود. دنیا از روزنه وجود علی به شناخت عدل توفیق یافت و از آن بالاتر معنای انسانیت را شناخت. انسانیتی که عدل یکی از شاخه های آن است.

راز خلقت و آفرینش آدمیان در چیست و چرا انسان را آفریدند؟ و آیا این راز را می توان در خور و خواب، در کشتن و بستن، در ظلم و ستم جستجو کرد؟ و آیا بشر برای این خلق شده که بسان درندگان، بدرد ، حتی همنوعان خود را؟ و در اینجاست که در بین میلیاردها نفوس بشری و پس از پیامبران، تنها وجود علی است که به توجیه و تفسیر این راز می پردازد و هدف از خلقت نوع انسان را توجیه می کند و راز آن را بازگو می نماید. هدف، نیل به آخرین قله کمال است، هدف این است که انسان، انسان شود؛ و این انسانیت چیست؟

و باز هم اینجاست که علی را می بینیم که بسان معلمی بزرگ و آزموده به تعلیم انسانیت می پردازد. و خطوط آن را در لوح زندگی خویش در برابر دیدگان بشریت می گذارد. و این تعلیم را از همان دوران کودکی شروع کرد. کودک بود، ولی هرگز تحت تاثیر شرایط غلط موجود قرار نگرفت. و این نخستین درس مکتب اوست؛ تهی شدن از تاثیرات غلط جامعه.

جامعه او بت می پرستید، ولی او با همان مغز کودکانه اش دریافت که سرّ دهر و راز طبیعت را نمی توان با "بت" تفسیر کرد. او از مطالعه کتاب طبیعت در همان کودکی به شناخت "الله" توفیق یافت.

و این شناخت، بزرگترین و حساس ترین نقش را در زندگی او عهده دار شد.

چیزی نگذشت که نشانه هایی از نور الهی را در وجود شخصیتی به نام محمد (ص) تشخیص داد و در این نور جاذبه ای بس شدید یافت. به سوی آن کشش پیدا کرد و از سن هشت سالگی رسما و به طور شبانه روز در کنار آن نور که در وجود "محمد" تجسم یافته بود، قرار داد.

دو سال دیگر هم گذشت و آن نور سرانجام "محمد(ص)" را به آخرین قله کمال رساند.

او پیغمبر شد، دارای مکتبی آسمانی و الهی.

و علی ایده خود را در این مکتب به صورتی روشن و بارز مشاهده کرد. آنچه را که قبلاً خود به طور مبهم دریافت کرده بود، اکنون با تلاء لوئی پردرخشش و زنده و گویا در مکتب آسمانی "محمد(ص)" می دید.

به آن ایمان آورد، ایمانی بالاتر از عشق.

و همین عشق و نیروی خلاق و آسمانی آن بود که علی را به صورت بزرگترین فداکار اسلام و آئین جدید در آورد.

علی که نقشی جاودانه از خدا و عدل در سینه نورانی خود داشت پرچم این مکتب را بردوش گرفت.

با این پرچم و با سرمایه همان عشق، خود را به جبهه مخالفین عدل زد و جلو رفت، و راه را برای پیشروی آئین اسلام باز کرد.

 

علی

 

علی (ع) مرد استثنایی خلقت

علی علیه السلام در جامعه ای قدم به عرصه زندگی نهاد که از یک سو بت های کعبه و از سوی دیگر بت های ستمگر اجتماع به جان مردم افتاده بودند. بت های کعبه که به غلط نام تقدس به خود گرفته بودند، مغز و فکر مردم را سیاه و تاریک نموده بودند و بتهای اجتماع هم زندگی مادی آنها را به تباهی کشیده بود و اقتصاد آنها را به یغما می بردند. ظلم وستم از در و دیوار جامعه فرو می بارید. و نظامات ظالمانه، توده های وسیع جمعیت را به بندگی و بردگی یک عده گردنکش در آورده بود.

قاعده طبیعی این است که افرادی که در چنین جامعه هایی تربیت می شوند به رنگ همان جوامع درآیند و به موجب تاثیر قطعی ای که جامعه در فرد دارد آنها نیز این نظامات غلط را بپذیرند و همچون دیگران به رنگ محیط در آیند.

ولی این قاعده در مورد افراد استثنایی به هم می خورد. این افراد استثنایی نه تنها تحت تاثیر شرایط جامعه قرار نمی گیرند، بلکه می کوشند تا جامعه را نیز عوض کنند و آن را از مسیر زشت و زننده ای که دارد، باز دارند؛ و علی علیه السلام از این قبیل افراد بود، او در برابر خود جامعه ای می دید با تمام مشخصات عقب افتادگی. قبل از هر چیز می دید که جامعه از نظر مالی به دو قطب ثروتمند و فقیر تقسیم شده است. اقلیتی ثروتمند در یک طرف، و اکثریتی فقیر و فاقد همه چیز در طرف دیگر قرار گرفته اند.

نظامات غلط و شالوده های نامتناسب اجتماعی این شکاف عمیق اقتصادی را به وجود آورده بود و به صورت "دوری" نیز روز به روز بر وسعت و عمق این شکاف می افزود، همین نظامات فرسوده و ظالمانه اجتماعی موجب می شد که تولید کنندگان ثروت که اکثریت جامعه را تشکیل می دادند، علیرغم حقوق بشری، در اداره امور جامعه خویش نقش نداشته باشند و در نتیجه، جهت سیر گردش اجتماعی در مسیری بر خلاف مصالح واقعی اکثریت بوده باشد.

در آن روز جامعه مکیّان مجلس شورایی داشتند که خود نام "دارالندوه" به آن داده بودند، تمام این امور اجتماعی و حوادث و مشکلات، جنگ، صلح، تجارت، ازدواج و غیره در این مجلس مطرح و درباره آن تصمیم گرفته می شد.

ولی در این مجلس راهی برای مردم و یا نمایندگان واقعی آنان نبود و تنها روسای تیره های قبیله قریش و شخصیت های قدرتمند آنها بودند که در این مجلس شرکت می کردند و تصمیم می گرفتند و آنگاه تصمیم خود را به اکثریت تحمیل می کردند.

افراد قبیله قریش به موجب ثروت و تعداد افراد قبیله و ریشه های خانوادگی طبقه ای ممتاز محسوب می شدند و تمام امتیازات را مخصوص به خود گردانیده بودند. روسای تیره های قریش مناصب مختلف اجتماعی را بین خود تقسیم کرده بودند، و برای هیچ یک از مردم عادی ، امکان تصدی این مناصب نمی رفت، علی علیه السلام می دید که ارزش های اجتماعی و معیارهای سنجش شخصیت بر اساس معادله هایی واهی و غیر معقول قرار گرفته است.

و در نتیجه به جای آن که اهمیت و شخصیت "افراد" بستگی به فضائل اخلاقی، معنویات ، کار، لیاقت و بازده اجتماعی آنان داشته باشد، وابستگی غیر مطلوبی با میزان ثروت، تعداد افراد قبیله، کثرت فرزندان و ریشه های خانوادگی پیدا کرده است.

و همین معیارهای فاسد و غلط است که مانع تجلی و بروز استعدادها و بهره برداری از منابع انسانی شده و اکثریت جمعیت را از هر گونه فعالیتی باز می دارند.

از همه بدتر آن که این مشخصات اجتماعی و اقتصادی که از مظاهر عقب افتادگی جوامع هستند، همانطور که در جامعه های عقب افتاده دنیای امروز موجب بروز حالات روانی بدبختی زائی می شوند، در جامعه عرب آن روز نیز حالات روانی خاصی در انبوه جمعیت به وجود آورده بود. حالاتی که مانع از این می شد که توده وسیع جمعیت به منظور باز یافت حقوق انسانی خود به جنب و جوش بیافتد و احیانا برای تغییر شکل جامعه، و در زنده ساختن حقوق بشری، دست به یک انقلاب سودمند و موثر بزند.

در جامعه آن روز عرب، با آن مشخصات اقتصادی و اجتماعی که داشت، از نظر روانی حالت شخصیت باختگی، ترس، احساس ذلت و حقارت، عادت به تمکین در برابر زورمندان و نظائر اینها نیز به وجود آمده بود و این خود هر گونه تحرک امید بخش اجتماعی را از مردم سلب می کرد.

علی علیه السلام جمعیت بی سواد و نادانی را در برابر خود می دید که حتی از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. به موجب روایات تاریخی، گویا در آن زمان تعداد کسانی که قدرت خواندن و نوشتن داشته اند، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کرده است و تنی چند از تاریخ نویسان نوشته اند که به هنگام بعثت پیامبر گرامی اسلام تنها سیزده تن از مردم جزیزة العرب با سواد بوده اند و خواندن و نوشتن می دانسته اند و می دانیم که یکی از معیارهای تشخیص رشد یا عدم رشد جوامع در دنیای امروز مسئله سواد است.

در بعضی از ممالک پیشرفته و رشد یافته دنیای امروز 94 تا 99 در صد مردم با سوادند در صورتی که در بسیاری از کشورهای رشد نیافته آفریقا و آسیا تعداد باسوادان از10 تا 30 در صد جمعیت تجاوز نمی کند. با این که در این جوامع از هر صد نفر، ده تا سی نفر باسوادند در عین حال در تقسیم بندی های علمی، آنها را جامعه های رشد نیافته تلقی می کنند.

با این توصیف روشن است که جامعه عرب به هنگام ظهور علی علیه السلام که تقریباً صد در صد مردم آن بی سواد بودند، در چه حد از عقب افتادگی و بدبختی های ناشی از آن قرار داشتند. علی علیه السلام اینها را می دید ولی به جای آن که تحت تاثیر مستقیم جامعه قرار گیرد و خود نیز مانند دیگران همرنگ جامعه شود و به همان راهی برود که دیگران رفته اند، تحت تاثیر جهت عکس و مخالف آن قرار گرفت. تاثیری که از جامعه در روح علی منعکس می گشت، این بود که نسبت به نظامات موجود بدبین شود و معیارهای متداول اجتماعی را که موجب پایمال شدن حقوق بشری می گردید، بی ارزش و غیر انسانی تلقی نماید. باید افراد جامعه را انسان بداند و در راه نجات آنها از عقب افتادگی، به تلاش و کوشش برخیزد.

علی کم کم با این افکار بزرگ و بزرگتر می شد. لازم بود که افکار نو و تحول یافته علی در قالب مکتبی صحیح و تکامل یافته شکل گیرد. در درون جامعه تاریک و دود زده آن روز، افکار پردرخشش علی در مغز و روحش تکوین می یافت و به موازات آن نور دیگری نیز، در حال شکل گیری بود. و آن نور همان مکتبی بود که می بایست افکار علی در قالب آن شکل بگیرد، و سپس به نام طرفداری از حقوق بشر و عدالت اجتماعی، به نجات انسانها برخیزد.

در تاریخ بشریت گاه می شود که تمام عوامل دست به دست هم می دهند و جامعه ها را از مسیر عدالت و فضیلت خارج می سازند.

در چنین لحظاتی است که جوامع انسانی به سرعت رو به سقوط و ننگ و بدنامی سیر می کنند، عدالت می میرد، شرف و فضیلت نابود می شود و آزادی محو می گردد. کم کم عقاید غلط و باطل، نظامهای اجتماعی فاسد و ننگین، سیستم های اقتصادی ظالمانه، خوی و عادت مردم می شود و مردم در این همه بدبختی و انحراف غرق می شوند. دیگر حتی بدبختی را هم احساس نمی کنند. سیه روزی و ستمکشی را لازمه حیات تصور می کنند و زندگی را همان منجلابی می دانند که در آن دست و پا می زنند. آنچنان فکر و روحشان تخدیر می شود که حتی به فکر خوشبختی و زندگی بهتر هم نمی افتد. در این موقع است که هر گونه تحرک فکری هم از آنان سلب می گردد و یا بهتر گفته باشیم، ستمگران اجتماع هر گونه فروغ و جنبش فکری را نیز در آنها کشته اند.

و ناگفته پیدا است که این مرحله آخرین درجه بدبختی یک جامعه به حساب می آید. در چنین شرایطی  نیروی یزدانی به کار می افتاد و به منظور نجات انسانها شرایط تحول و نهضتی سعادت بخش را آماده می کرد. در این موقعیت ها بوده است که پیامبران الهی ظهور کرده اند و یا مردانی چون علی (ع) قدم به عرصه حیات نهاده اند، دنیایی که قهرمان بزرگ اسلام علی علیه السلام به آن وارد می شود در چنین شرایطی بوده: مردم در سیه روزی و بدبختی غرق بودند ولی آن را درک نمی کردند، و چون درک نمی کردند به فکر نجات خود هم نمی افتادند.

لازم بود که در چنین شرایطی دست رحمت الهی به سوی مردم دراز شود، و شرایط تحول همه جانبه ای را از هر جهت فراهم سازد.

 

و خداوند در تدارک آماده کردن این شرایط  بود. از یک طرف علی تکوین می یافت، و از طرف دیگر مقدمات تکوین مکتبی بزرگ و پرشکوه و عدالتخواه به نام اسلام فراهم می شد، همان مکتبی که باید علی را در خود پرورش دهد و سپس او را به صورت قهرمانی بزرگ و ستم شکن روانه میدان اجتماع سازد.

این مکتب، مکتب اسلام بود که با دست توانای محمد در جهان پایه گذاری شد. در همان هنگام که چشمان تیزبین علی در جامعه خود به بررسی می پرداخت، از خیلی جلوتر دو چشم قوی و نیرومند دیگر نیز جامعه عرب را مورد بررسی و مطالعه قرار داده بود. این دو چشم از محمد فرزند عبدالله و پسرعموی علی بود.

او نیز چهل سال با دقتی عمیق و همه جانبه، جامعه خود را که سرشار از ننگ حق شکنی بود مطالعه کرد، همین مطالعات بود که او را آماده رهبری کرده بود. آماده کرده بود تا با دستهای توانایش مکتبی بزرگ و آئینی جاودانی پایه گذاری شود. سرانجام محمد به پیامبری مبعوث شد و رسالت جهانی خود را آغاز کرد.

علی در سیمای زندگی محمد به مطالعه و بررسی پرداخت، صفاتی خاص در او مشاهده کرد؛ صفاتی ملکوتی و آسمانی. او را غیر از دیگران یافت. او تا به حال اشخاص را دیده بود که با داشتن عنوان اشرافیت، ملتی را به زنجیر می کشیدند و از خون آنها ارتزاق می کردند؛ مردمی را دیده بود که جز سنگدلی و شقاوت چیزی نی شناختند. مردمی که زیر بنای کاخ های مجللشان را بدن های استخوانی و رنج کشیده انسان های محروم تشکیل می داد. او تاکنون ابوسفیان ها، ابوجهل ها و ابولهب ها را دیده بود.

و اینها شخصیت های کاذبی بودند که در تابلو زندگیشان رقمی از انسانیت و رحم و مروت دیده نمی شد.

و اکنون او در برابر خود، محمد را می بیند.

محمد، شخصیتی که سرتا پا مهر و عاطفه و محبت است، شخصیتی که چهره رنگ پریده بینوایان، دلش را می لرزاند و قلبش را سرشار از غم و اندوه می کند؛ محمدی که حتی نان شب خود را به بینوایان می دهد، محمدی که بر یتیمان پدری می کند و دست پر مهر خود را به سر و روی آنان می کشد.

محمدی که مانند او از بی عدالتی ها و حق کشی ها رنج می برد. علی تموجات فکری شکل نایافته خود را در وجود معنوی پیامبر شکل یافته می دید، می دید که او با قاطعیت بیشتری اوضاع اجتماعی را محکوم می کند و با اندیشه و تفکر نافذتری راه صحیح را ارائه می دهد. علی تحت تاثیر این قاطعیت و این همه شکوه  انسانی که در وجود محمد خلاصه شده بود، قرار گرفت... و به آن حضرت ایمان آورد، و دست بیعت در دست محمد گذارد.

چنین مقدر شده بود که افکار علی نخست در وجود محمد و سپس در قالب آئین اسلام شکل گیرد، و با این شکل گیری، بزرگترین مرد حق و عدالت در صحنه جهان به وجود آید. مردی که به کالبد عدالت اسلامی روح بدمد و صحنه های زنده و گویای آن را بر تابلو حیات پردرخشش خویش ترسیم نماید و چشم اندازی بدیع و خیره کننده در برابر چشمان بشریت بگذارد.


[ چهارشنبه 90/3/25 ] [ 12:20 صبح ] [ امیر زینلی ]

 مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف
قبله را قبله نما/ آمده میر نجف

میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت،اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود
خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود


حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!
حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود


هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!
بال های خویش را دست توسل کرده بود
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت


هنگام نهادن قدم بر سر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




زان سبب ماه رجب ماه خداست
که اندر آن میلاد شاه لافتی ست


شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت:
" چون که صد آمد نود هم پیش ماست"
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد


خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما


با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
---
ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی است


تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



هر کس که شود داخل حصن حیدر
ایمن بود از عذاب روز محشر


جز مهر علی و آل چیزی نبود
سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین


کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران
روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:


ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است

جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون
با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون


هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان


ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



دلم شده غرق سرور و شعف
کعبه شده بهر علی یک صدف


مرغ دلم رها شده به سوی
ایوان باصفای شاه نجف

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 



نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی
از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی


تا جمال خویش را در کعبه حق ظاهر کند
پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



حضرت علی (ع) فرمود: کسی که زبانش را حفظ کند، خداوند عیب او را می پوشاند.

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 



میلاد مرتضی اسدالله حیدر است
جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است


زوجی برای فاطمه حق آفریده است
این زادروز همسر زهرای اطهر است


با کوردل بگو، که بجز شیر حق علی (ع)
جای ولادتش حرم خاص داور است؟

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



حضرت علی (ع) فرمود: قناعت انسان را بی نیاز می کند.


 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 



حضرت علی (ع) فرمود: کار نیک را با منت باطل مکن.


 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 



امام صادق (ع) فرمود: امیرالمومنین مردی بود که بسیار دعا می کرد.


 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 



حضرت علی (ع) فرمود: موج های بلا را ، پیش از آنکه بلا سر رسد، با دعا از خود رفع کنید.

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود


شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود
سلطان سخا و کرم و جود، علی بود
 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

تمام لذت عمرم همین است

که مولایم امیرالمومنین است

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



حضرت علی (ع) فرمود: اسلام معنایش تسلیم در برابر دستورات الهی و عمل به آنها می باشد.


[ چهارشنبه 90/3/25 ] [ 12:17 صبح ] [ امیر زینلی ]

26 خرداد شهادت سربازان دلیر اسلام :بخارایی ،امانی ، صفار هرندی ونیک نژاد عاملین اعدام انقلابی حسنعلی منصور(مجری قانون کاپیبتو لاسیون )(1344ش)

سربازان دلیر اسلام

پس از حادثه فیضیه و قیام خونین 15 خرداد 1342، عده‏ای از متدینین و چهره‏های موجّه بازار تهران به این نتیجه رسیدند که مبارزه سیاسی با رژیم شاه بی فایده است و باید فکری برای براندازی آن کرد و تنها راه آن نیز اقدام مسلحانه علیه رژیم و عناصر اصلی آن است. لذا تعدادی از این افراد شامل حاج صادق امانی، حاج مهدی عراقی، حبیب اللَّه عسکر اولادی، عباس مدرسی فرد، احمد شهاب، صادق اسلامی و سید اسداللَّه لاجوردی و... دست به ترکیب و تلفیق شش هیئت مذهبی مهم و دارای گرایش سیاسی از میان هیئت‏های عزاداری سنّتی تهران زدند که نتیجه آن، پدید آمدن سازمان یا گروه "هیئت‏های مؤتلفه اسلامی" با مشی مسلحانه بود. اکثر اعضای این هیئت‏ها از مقلدان حضرت امام خمینی(ره) و وجه مشترک آنان، پذیرش اسلام به عنوان یک ایدلوژی سیاسی و رهبری و مرجعیت امام خمینی(ره) بود. پس از مدتی جمعیت مؤتلفه اسلامی، قصد آغاز مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی را داشتند که در ابتدا امام آن را نهی نمودند. تا این که حضرت امام به ترکیه تبعید شدند و یاران مؤتلفه، پس از کسب اجازه از آیت‏اللَّه مرتضی مطهری و اذن آیت‏اللَّه العظمی سید محمد هادی میلانی، تصمیم به ترورِ انقلابی حسنعلی منصور نخست وزیر سپرده شاه گرفتند. حسنعلی منصور کسی بود که برای تصویب و اجرای قانون ننگین کاپیتولاسیون تلاش زیادی از خود نشان داد و فریاد حق‏خواهی امام خمینی(ره) در اعتراض به این قانون را با تبعید آن حضرت به ترکیه پاسخ گفت. با اعدام انقلابی منصور در اول بهمن 1343، شهید محمد بخارایی عاملِ اعدام منصور به دست مأموران ساواک افتاد و سپس دیگر یارانش نیز دستگیر شدند. پس از مدتی، رژیم پهلوی در یک دادگاه فرمایشی اعضای این گروه را به اعدام و زندان طولانی مدت محکوم کرد. به طوری که برخی از آنان تا پیروزی انقلاب اسلامی در زندان ماندند و در بین زندانیان سیاسی به قَتَله  (کشندگان) منصور معروف بودند. شهید صادق امانی در دادگاه دلاورانه از خود و راهی که در پیش گرفته بود دفاع کرد و با اشاره به حوادث خونین 15 خرداد 42 گفت: ما با بررسی اوضاع به این نتیجه رسیدیم که پاسخ به این مسأله از لوله تفنگ می‏تواند خارج شود. سرانجام در سحرگاه 26 خرداد 1344 ش، حاج صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک‏نژاد و رضا صفارهرندی این چهار فرزند شجاع و برومند اسلام، در راه پاسداری از ارزش‏های متعالی اسلام و در مسیر پربرکت نهضت امام خمینی(ره) جهت برپایی حکومت اسلامی در ایران، عاشقانه شربت شهادت نوشیدند و به لقاءاللَّه نائل آمدند.


[ یکشنبه 90/3/22 ] [ 4:18 عصر ] [ امیر زینلی ]

اعتکاف

یکی از سنتهای حسنه، اعتکاف است که در حال حاضر در کشور ما هر ساله در ایام البیض ماه رجب برگزار می‏گردد و بسیاری از مؤمنان نیک سرشت از اصناف گوناگون به مساجد جامع می‏روند و به عبادت و دعا و روزه‏داری می‏پردازند .

از کلمات معصومین علیهم السلام روایات زیادی درباره اهمیت و ثواب اعتکاف نقل شده و بر مکانها و زمان خاصی در اعتکاف تاکید شده است . به عنوان نمونه از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «اعتکاف لیلة فی شهر رمضان یعدل حجة و اعتکاف لیلة فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و عند قبره یعدل حجة و عمرة و من زار الحسین علیه السلام یعتکف عنده العشر الاواخر من شهر رمضان فکانما اعتکف عند قبر رسول الله النبی صلی الله علیه و آله و من اعتکف عند قبر رسول الله صلی الله علیه و آله کان ذلک افضل له من حجة و عمرة بعد حجة الاسلام; [ثواب] اعتکاف یک شب در ماه رمضان معادل [ثواب] یک حج است و اعتکاف یک شب در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و نزد قبر او معادل یک حج و یک عمره است و هر کس [قبر] امام حسین علیه السلام را زیارت کند در حالی که در دهه آخر ماه رمضان نزد او معتکف باشد، همانند آن است که کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتکاف کرده است و هر کس کنار قبر رسول خدا معتکف شود، برای او از یک حج و یک عمره بعد از حج واجب بهتر است .»

اعتکاف، برنامه‏ای مهم برای خودسازی انسان است که او را در طی چند روز از مظاهر فریبنده مادی دنیا دور می‏سازد و در جهانی روحانی و معنوی غرق می‏کند . این سنت‏حسنه همچون دیگر سنتها و عبادتها مجموعه‏ای از بایدها و نبایدها را به همراه خود دارد . اکنون گزیده‏ای از احکام اعتکاف را بر اساس فتاوای حضرت امام‏قدس سره و سایر مراجع معظم تقلید ذکر می‏کنیم . بدان امید که ره توشه‏ای برای معتکفان و مبلغان گرامی باشد .

و از همین جا، از مبلغان محترم می‏خواهیم که حتی الامکان در محل تبلیغ خود، مردم را برای اعتکاف آماده سازند .

تعریف اعتکاف

«اعتکاف از ماده «عکف‏» در لغت‏به معنای اقبال و روی آوردن به چیزی و ملازمت آن بر سبیل تعظیم است .»

و«اعتکاف در شرع، التزام به توقف و درنگ در مسجد به قصد قربت است .» (1)

در یک تعریف جامع اعتکاف عبارتست از: «اقامت کردن برای حداقل سه روز در مسجد به قصد عبادت با مراعات شرایط لازم .» (2)

مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی در تعریف اعتکاف می‏فرماید:

«هو اللبث فی المسجد بقصد العبادة بل لا یبعد کفایة قصد التعبد بنفس اللبث وان لم یضم الیه قصد عبادة اخری; (3)

اعتکاف، درنگ کردن در مسجد به منظور عبادت است; بلکه بعید نیست که درنگ به قصد تعبد و بندگی بدون قصد عبادتی دیگر نیز کافی باشد .»

اقسام اعتکاف

اعتکاف به طور کلی به دو بخش تقسیم می‏شود: واجب و مستحب . اعتکاف واجب آن است که با نذر یا عهد یا قسم یا شرط ضمن عقد یا اجاره برعهده فرد واقع شده باشد . اگر اعتکاف با شرایط یاد شده نباشد، مستحب خواهد بود .

نیت اعتکاف

× اعتکاف، همانند سایر عبادات باید با نیت و قصد قربت توام باشد; چرا که هرگونه ریا و خودنمایی آن را باطل می‏کند .

× نیت اعتکاف باید از اذان صبح - که آغاز روزه است - انجام پذیرد; بنابراین کسی که دیرتر از آن زمان به مسجد برسد آن روز نمی‏تواند اعتکاف را شروع کند . (4)

× انسان می‏تواند اعتکاف را به نیابت اموات انجام دهد .

و نیز می‏تواند به قصد رجا برای افراد زنده انجام دهد . (5)

× اعتکاف به نیابت از دو یا چند نفر صحیح نیست ولی می‏تواند اعتکاف را به نیت‏خود به جا آورد و ثواب آن را به دیگران هدیه کند . (6)

× عدول از نیابت‏شخصی به شخص دیگر جایز نیست; مثلا اگر دو روز اعتکاف به نیابت از علی بوده، روز سوم نمی‏تواند به نیابت از حسن اعتکاف کند .

× اگر کسی قصد داشته باشد اعتکاف را برای خودش انجام دهد، پس از شروع نمی‏تواند نیت‏خود را برگرداند و به نیابت از دیگری به اتمام برساند .

زمان اعتکاف

اعتکاف در تمام ایام سال، جز در دو روز که روزه آن حرام است مطلوب می‏باشد; ولی در ماه مبارک رمضان و ماه رجب در ایام البیض فضیلت‏بیشتری دارد . (7)

و در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر شده است که آن حضرت در مدینه در ماه رمضان معتکف می‏شدند و برای آن حضرت، چادری در مسجد بر پا می‏شد و او مشغول عبادت و روزه‏داری می‏شد; (8) از اینرو بهترین زمان برای اعتکاف، ماه رمضان بویژه دهه سوم است . (9)

مکان اعتکاف

اعتکاف، تنها در مساجد خاص، صحیح است; بنابراین اگر کسی در خانه خود یا در حسینیه یا حرم معتکف شود صحیح نیست . مساجدی که اعتکاف در آن صحیح است، عبارتند از: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد جامع کوفه، مسجد بصره و به قصد رجا می‏توان در مسجد جامع هر شهر معتکف شد .

× آیت الله مکارم شیرازی: اعتکاف در مسجد جامع نیز صحیح است; هر چند احتیاط آن است که در یکی از آن چهار مسجد معتکف شود . (10)

مسجد جامع

یکی از شرایط اعتکاف این است که در مسجد جامع باشد . (11)

مقصود از مسجد جامع، مسجدی است که گروههای مختلف مردم شهر در آن شرکت کنند و به گروه خاص یا اهالی محله‏ای اختصاص نداشته باشد . (12)

× بر معتکف لازم است که احراز کند مکان اعتکاف مسجد جامع است; یا به علم وجدانی خود یا شیاع شهری که مفید علم باشد و یا خبر دو عادل بر اینکه این مکان مسجد جامع محسوب شود . (13)

× در لزوم مکان اعتکاف فرقی بین مرد و زن نمی‏کند و زنان نمی‏توانند در خانه و مسجد محل خود اعتکاف نمایند . (14)

× اگر در یک شهر دو یا چند مسجد جامع وجود داشته باشد، در هر کدام که انسان بخواهد می‏تواند معتکف شود . (15)

پرسش: آیا اعتکاف در غیر مساجد جامع مثل نمازخانه دانشگاهها رجاء اشکال دارد یا نه و در صورت صحت آیا احکام اعتکاف، از قبیل ترک محرمات جاری می‏شود یا خیر؟

پاسخ: اعتکاف فقط باید در مساجد جامع باشد . (16)

پرسش: اعتکاف در مکانهایی که شک داریم جزء مسجد است، مثل: بام، سرداب و ... چه حکمی دارد؟

پاسخ: حکم مسجد را ندارد و اعتکاف در آن مکانها جایز نیست . (17)

پرسش: اعتکاف در مساجد دانشگاههای کشور چه حکمی دارد؟

پاسخ: در صورتی که گروه خارج از دانشگاه هم برای اقامه نماز از مناطق مختلف به مسجد دانشگاه می‏آیند اعتکاف در آن جایز است . (18)

شرایط اعتکاف:

در صحت اعتکاف اموری شرط است:

1 . از سه روز کمتر نباشد;

2 . در مسجد جامع شهر باشد;

3 . در این مدت از مسجد خارج نشود .

مدت اعتکاف:

مدت اعتکاف حداقل سه روز است و کمتر از آن صحیح نیست; ولی بیشتر از آن حدی ندارد، البته اگر پنج روز معتکف شود، روز ششم را نیز واجب است‏بماند; بلکه بنابر احتیاط واجب، هرگاه دو روز اضافه کرد روز سوم هم باید بماند; پس اگر هشت روز معتکف شد روز نهم هم واجب است . (19)

× این سه روز از طلوع فجر روز اول تا مغرب روز سوم است; بنابراین اگر بعد از طلوع فجر، گرچه چند دقیقه با تاخیر به مسجد برسد، آن روز جزو اعتکاف به حساب نمی‏آید و چنانچه قبل از مغرب روز سوم اعتکاف را قطع کند، افزون بر آنکه کار حرامی کرده اعتکاف نیز باطل است .

× سه روز اعتکاف با شبهای آن است که حداقل سه روز و دو شب در وسط است; بنابراین معتکف نمی‏تواند شبها را از مسجد خارج شود .

سؤال: آیا در تحقق اعتکاف سه روز ناپیوسته کافی است؟

جواب: کافی نیست (20) .

روزه اعتکاف:

× انسان در ایام اعتکاف باید روزه بگیرد; بنابراین کسی که نمی‏تواند روزه بگیرد مانند مسافر، مریض و زن حایض یا نفساء و کسی که عمدا روزه نگیرد، اعتکافش صحیح نیست .

× مسافر و مریض اگر معتکف شوند صحیح نیست و زن حائض یا نفساء نه تنها اعتکافش صحیح نیست، بلکه به جهت توقف در مسجد، گناهکار است .

× لازم نیست که روزه مخصوص به اعتکاف باشد; بلکه هر روزه‏ای باشد صحیح است; مثلا در ایام اعتکاف می‏تواند روزه قضا یا نذری یا استیجاری بجا آورد . (21)

پرسش: آیا هرگونه روزه، هرچند استیجاری برای اعتکاف کافی است؟

پاسخ: آیت الله فاضل لنکرانی: خیر; بلکه روزه اعتکاف باید به نیت کسی باشد که اعتکاف به نیت او انجام گیرد .

آیت الله مکارم: کفایت روزه استیجاری برای اعتکاف مشکل است .

آیت الله بهجت: کافی است .

پرسش: اگر روزه شخص معتکف باطل شود، آیا اعتکاف او هم باطل می‏شود؟

پاسخ: آری; اعتکاف او هم باطل می‏شود . (22)

محرمات اعتکاف:

بر معتکف چند چیز حرام است:

1 . استفاده از عطریات و گیاهان خوشبو برای کسی که از آن لذت می‏برد حرام است; پس برای کسی که حس بویایی ندارد اشکال ندارد .

2 . خرید و فروش و بنابر احتیاط واجب هر نوع داد و ستدی مانند اجاره و مضاربه حرام است .

3 . جدال در امور دینی و دنیوی برای غلبه بر دیگری و اظهار فضل و برتری بر او .

4 . هرگونه استفاده شهوانی از جنس مخالف نظیر لمس، بوسه و آمیزش حرام است . (23)

اما نگاه با شهوت به همسر در حال اعتکاف مانعی ندارد . (24)

5 . استمنا; گرچه با نگاه به همسرش زمینه جنابت‏خود را فراهم کند . (25)

× اشتغال بر امور دنیوی در حال اعتکاف مانند خیاطی، نساجی، نقاشی، مطالعه و امثال آن اشکال ندارد .

× در اموری که بر معتکف حرام است، تفاوتی بین شب و روز نیست .

× بوئیدن عطریات هرچند با قصد لذت نباشد برای معتکف حرام است . (26)

اجازه اعتکاف:

افراد زیر بدون اجازه نمی‏توانند معتکف شوند:

1 . زن بدون اجازه شوهر در صورتی که اعتکاف موجب از بین رفتن حق او باشد . (27)

آیت الله مکارم شیرازی: زن بنابر احتیاط واجب از همسرش اجازه بگیرد ولی فرزندان بالغ احتیاج به اجازه ولی ندارند . (28)

2 . فرزند بدون اجازه والدین درصورتی که اعتکاف او موجب اذیت و آزار آنان باشد صحیح نیست . (29)

3 . کسی که در استخدام دیگری است مانند برخی از کارگران و کارمندان در صورتی که قرارداد اجاره به گونه‏ای است که منفعت اعتکاف را نیز در بر می‏گیرد . (30)

خروج از مسجد

در مدت اعتکاف، خروج از مسجد تنها در حد پرداختن به اموری خاص جایز است و مصالحی عام چون اقامه نماز جمعه، تشییع جنازه، اقامه شهادت در دادگاه و عیادت بیمار، یا نیازهای شخصی چون تهیه خوراک لازم و قضای حاجت از مصادیق این مستثنیات شمرده شده است .

و گاهی خروج از مسجد واجب است; (31) همچون انجام غسل جنابت‏برای جنب . (32)

اگر معتکف به جهت ضرورت از مسجد خارج شد این امور را باید مراعات کند .

1 . بیش از مقدار ضرورت و نیاز بیرون مسجد نماند .

2 . در صورت امکان زیر سایه ننشیند .

3 . بنابر احتیاط واجب نزدیک‏ترین راه را انتخاب کند . (33)

قطع اعتکاف

× قطع و رها کردن اعتکاف مستحبی در روزهای اول و دوم جایز است; ولی پس از تمام شدن دو روز ماندن روز سوم واجب می‏شود و قطع اعتکاف جایز نیست . (34)

× اگر اعتکاف مستحبی را بعد از روز دوم باطل کند باید قضای آن را بجای آورد; ولی اگر قبل از اتمام روز دوم باطل کند چیزی بر عهده او نیست . (35)

× انسان می‏تواند از آغاز اعتکاف هنگام نیت‏شرط کند که اگر مشکلی پیش آمد مثلا اگر هوا سرد شد اعتکاف را رها می‏کنم و در صورت پیش آمدن مانع، رها کردن اعتکاف اشکال ندارد; حتی روز سوم . (36)

مبطلات اعتکاف:

× هر آنچه روزه را باطل می‏کند، اعتکاف را نیز باطل می‏کند . (37)

× یکی از مبطلات اعتکاف ارتداد است . اگر معتکف در میان اعتکاف مرتد شود اعتکافش باطل می‏شود; گرچه توبه کند . (38)

× اگر معتکف به جهت ضرورت از مسجد خارج شود و به قدری طول بکشد که صورت اعتکاف برهم بخورد . اعتکافش باطل می‏شود . (39)

× خروج عمدی از مسجد اعتکاف را باطل می‏کند .

× اگر معتکف، اعتکاف واجب را با آمیزش (جماع) باطل کند، کفاره بر او واجب می‏شود و در سایر محرمات اعتکاف کفاره واجب نیست; (40) هر چند احتیاط مستحب است . (41)

× اعتکاف صبی ممیز صحیح است و بلوغ شرط نیست . (42)

× اگر معتکف به یکی از مبطلات اعتکاف، اعتکاف خود را به هم بزند; اگر اعتکافش واجب و در زمان معین بوده باید اعتکاف خود را قضا کند و الا باید دوباره اعتکاف خود را از نو آغاز کند . (43)

× قضا نمودن اعتکافی که باطل شده و زمان آن گذشته است‏به صورت فوری نیست; گرچه بهتر است هرچه زودتر آن را قضا کند . (44)

× اگر معتکف در اثنای اعتکاف واجب بمیرد، بر ولی او لازم نیست اعتکاف او را قضاء نماید . (45)

× اگر معتکف در حال اعتکاف خرید و فروش کرد گرچه اعتکافش باطل می‏شود، اما معامله او باطل نیست . (46)


[ یکشنبه 90/3/22 ] [ 4:14 عصر ] [ امیر زینلی ]
<   <<   11   12   13      >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : علی حسنی نیا[4]
نویسندگان وبلاگ :
امیر زینلی
امیر زینلی (@)[91]


پیوندهای روزانه
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 55788